چکیده:
عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ را به «ظاهر» و «باطن»، و استاد مرتضی مطهری، آن را به سه نوع «نقلی»، «علمی» و «فلسفة (نظری) تاریخ» تقسیم کرده اند. ظاهر تاریخ با تاریخ نقلی، و باطن تاریخ با تاریخ علمی، قابل تطبیق است. اما ابن خلدون، واژة معادل فلسفه (نظری) تاریخ براساس اصطلاح استاد مطهری را مشخص نساخته، و در این زمینه بحثی به صورت مستقیم طرح نکرده است. با وجود تأیید کلی هر دو اندیشمند نسبت به تاریخ نقلی، به نظر می رسد اعتماد شهید مطهری به مطالب تاریخ نقلی، در مقایسه با ابن خلدون بیشتر است. علی رغم آنکه قانون مندی تاریخ و اجتماع انسانی (به عنوان باطن تاریخ یا تاریخ علمی)، نزد هر دو متفکر، مسلم می باشد، استاد مطهری، دستیابی به آن قوانین را، به دلیل پیچیدگی انسان و به ویژه جامعه انسانی، دشوار دانسته است. اما ابن خلدون، در مقام عمل، با تسامح زیاد و نقض های متعدد، اقدام به بیان قوانین اجتماعی فراوان نموده است. از سوی دیگر، برخلاف استاد مطهری، که تاریخ علمی را مبتنی بر «اصالت جامعه»، و نیز روند علم تاریخ را رو به تکامل می داند، از مطالب ابن خلدون چنین برداشتی به دست نمی آید.این پژوهش با رویکرد نظری و تحلیل اسنادی به بررسی جایگاه، ویژگی ها، قلمرو، تکنیک، روش، معایب و مزایای پژوهش های کیفی می پردازد. تنوع موضوعات و مسائل در تحقیقات اجتماعی، موجب شده است تا محققان روش های گوناگونی را با هدف کاهش ضریب خطای این پژوهش ها، تجربه کنند. ازاین رو، روش های پژوهش مختلفی بوجود آمده است و هر یک در نوعی از تحقیقات کاربرد دارند. یکی از این روش های پژوهش، پژوهش کیفی است. این مقاله، با بررسی پژوهش های کیفی، بر این باور است که در بسیاری از موضوعات و مسائل، چاره ای جز بهره گیری از روش های کیفی نیست. در برخی موارد، پژوهش های کمی کاربرد دارند، اما در موضوعات بسیاری چاره ای جز بهره گیری از روش های کیفی وجود ندارد. هر چند این پژوهش ها برخوردار مزایای بسیاری است، اما دارای معایبی نیز هست. این مقاله، به بررسی روش های پژوهش کیفی و ارزیابی آن می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"ناصف نصار، با وجود اینکه عقیده دارند: «ابن خلدون تعریف واحد و کلی و روشنی از علم تاریخ» ارائه نمی دهد (نصار، 1366، ص 98)، اما، عبارت ذیل، که در ابتدای کتاب نخست ذکر شده، را «از کامل ترین تعریف ها» (همان، ص 99) دانسته است: حقیقت تاریخ، خبردادن از اجتماع انسانی، یعنی اجتماع جهان و کیفیاتی است که بر طبیعت این اجتماع عارض می شود: چون توحش و هم زیستی و عصبیت ها و انواع جهان گشایی های بشر و چیرگی گروهی بر گروه دیگر و آنچه از این عصبیت ها و چیرگی ها ایجاد می شود، مانند: تشکیل سلطنت و دولت و مراتب و درجات آن، و آنچه بشر در پرتو کوشش و کار خویش به دست می آورد؛ چون پیشه ها و معاش و دانش ها و هنرها و دیگر عادات و احوالی که در نتیجة این اجتماع روی می دهد (ابن خلدون، 1388، ج1، ص 64).
به رغم آنکه مطالب ابن خلدون به لحاظ نظری، نکات جدید و صحیحی را دربردارد، اما اینکه وی، خود در مرحلة عمل در نگارش علم عمران (کتاب نخست)، به چه میزان موفق شده است تا قوانین اجتماعی انسان ها را کشف کند، جای تأمل و نقد دارد؛ زیرا موارد متعددی از قوانین بیان شده، دچار نقض بوده و در نتیجه، قانون بودن آنها خدشه دار می شود (به عنوان نمونه ر."