چکیده:
امروزه بیش از هر زمان دیگر استقلال کشورها و جوامع، در تدبیرساز و کارهای جدید توسعه برای ورود،به شرایط نوین جهانی، نهفته است.با توجه به اینکه،اطلاعات،دیگر یک مزیت به حساب نمیآید،تولید فکر و اندیشه برای رو در رو شدن با مسائل داخلی و جهانی،اهمیت م نابع انسانی جوامع را بعنوان یک سرمایه بالقوه،بیش از پیش،آشکار مینماید.حرکتهای اولیه برای نهضت آزاداندیشی و جنبشی نرمافزاری،جهت تشویق نوآوری،صورت پذیرفته است اما استمرار آن برای بقاء حرکتهای توسعهای، ضروری است.لذا توجه جدی در این بخش،ساز و کارهای سیاستی آموزشی جدیدی را میطلبد.متأسفانه وضعیت موجود اقتصادی کشور،و پدیده افت تحصیلی دانشجویان در دانشگاهها و موضوع فرار مغزها،شاخصهای مثبتی در بخش ارزشگذاری اهمیت و منزلت علم،به شمار نمیآیند.الگوهای علمی و دانشگاهی در جامعه،آسیبپذیر گردیده،و دانشگاهها بیشتر به منزله بنگاهایی برای صدور مدرک دانشگاهی،مورد توجه قرار گرفتهاند.لذا،ورودیهای سیستم نظام آموزشی عالی کشور،با توجه به آسیبهای که به ارزش و جایگاه علمی در جامعه وارد آمده است،آسیب دیدهاند و بدون انگیزه کافی برای یادگیری نیز نمیتوانند به خروجیهای مطلوب و مورد نیاز توسعه در کشور تبدیل گردند.آموزش عالی در بحران است. سعی مقاله حاضر این است تا محدودیتها و مشکلات پیشروی توسعه در کشور در بخش آموزش عالی را شناسایی و با معرفی فرصتها و موقعیتهای موجود،جهت کارآفرین پروری،راهکارهای علمی بمنظور افزایش نوآوری و فرهنگ کارآفرینی را از طریق نظریه مهندسی مجدد اندیشه در دانشگاهها معرفی و پیشنهاد نماید.
خلاصه ماشینی:
"( M-ExlxV )ارزش x وسیله x انتظار-انگیزش دانشجویان با توجه به نرخ بیکاری و یأس در اشتغال خود برای آینده و همچنین با توجه به میزان درآمد حاصل از اشتغال بعد از پایان تحصیلات در حال حاضر نه به وسیله13(مدرک)باور دارند و نه برای آن ارزش14قائل هستند و لذا نمیتوانند برای یادگیری برانگیخته شوند(شبگو منصف،مجموعه مقالات نخستین کنگره نهضت علمی و جنبش آزاداندیشی،ص 530 سال 1384) از طرف دیگر آمار کاهش پسران دانشجو در دانشگاهها میتواند پیغام تغییر تدریجی رفتارها بسوی گزینه اول یعنی ترک دانشگاه"بریدن تدریجی از گروه"15را ارسال نماید.
(بهتصویرصفحهمراجعهشود) رویکرد سیستمی در بحران آموزش عالی وضعیت موجود رفتاری در دیدگاهها و باورهای نسل حاضر نسبت به اهمیت آموزش بیانگر این است که استفاده بهینه از فرآیندهای آموزشی صورت نپذیرفته و لذا اثربخشی مورد نظر را برای اهداف توسعه فراهم نخواهد نمود.
تغییر که واژه دیگری برای "رشد"و مترادفی برای آموزش است،باید به مهمترین سرمایهگذاری در سازمان آموزش عالی مبدل شود تا تغییرات بنیادی و انقلابی را در نگرش کارکنان خود نسبت به سرمایههای توانایی انسان آینده،جهت توسعه از طریق مهندسی مجدد اندیشه آغاز نماید.
در این راستا در کنار تعهد مدیریت و دولت مردان به امر آموزش نیروی انسانی توانمند برای سازندگی جامعه فردا،قبل از هر چیز(جهت تشخیص مسئله)سازمان آموزش عالی باید نگاهی دوباره به فرآیندهای فکری کهنهای که کارمندپروری است بیاندازد و اهداف دوبارهای را جهت آموزشهای تخیلگرایی،رویاپردازی،خودباوری جهت بالفعل کردن استعدادهای بالقوه جماعت عظیم جوانان یا سرمایههای انسانی فردا،برای افزایش نوآوری و خلاقیت طراحی نماید."