چکیده:
برای ترجمه یک متن، نخست باید پیام متن مبدا بر پایه تمامی عوامل شکل دهنده پیام آن متن در زبان مبدا به درستی دریافت شود. از مهمترین عوامل سازنده پیام، ساخت های نحوی متن مبدا است. این ساخت ها در تحلیلهای بین زبانی و ترجمه، نقش بنیادی در شکل دهی معنای متن دارد. در این مقال به تحلیل دو ساخت نحوی "ماکان له ان یفعل" و "کان+ماده فعل" پرداخته و پس از تحلیل برابرهای این دو ساخت در فارسی و بررسی برخی از ترجمههای این دو عبارت، به ارائه ترجمهای همسان و مبتنی بر تحلیلهای انجام یافته از این ساخت ها با توجه به دیدگاههای نحویان، اعراب پژوهان و مفسران و دستور زبان فارسی، همت گمارده میشود.در بخش تحلیل نحوی "ماکان له ان یفعل" روشن میگردد که خبر این ساخت در جمله موجود و همان اسم مصدّر به لام جر است و دلیلی بر تقدیر آن وجود ندارد و غرض در این ساخت نفی توان یا سلب حقی از سود خداوند است و در ساخت "شرط+کان+اسم فاعل ماده فعل" مراد قصد بر انجام کار است.
خلاصه ماشینی:
از جمله سازههای نحوی در قرآن، ساخت «ماکان له ان یفعل» و ساخت «شرط+ کان+ اسم فاعل ماده فعل» است که در بسیاری از ترجمههای موجود قرآن، تحلیل نادرست یا بر پایه استقرای ناقص از این دو ساخت منجر به ارائه برابرهای فارسی نامناسب و ناهماهنگ گردیده است، چنان که برخی اعراب پژوهان و بسیاری از مترجمان ساخت "ماکان له ان یفعل" را برابر با ساخت لام جحود دانستهاند.
3. معادل این ساخت در زبان فارسی در کتاب «معانی النحو» در معنای این ساخت چنین آمده است: ماکان له ان یفعله ای ما ینبغی له، مانند: «ما کان لبشر أن یؤتیه الله الکتاب و الحکم و النبوة ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون الله» (آل عمران: 79) یعنی برای او سزاوار نیست.
اکثر مترجمان این آیه را با عبارت "سزاوار نیست" ترجمه نموده اند، ولی طبق فرموده علامه طباطبایی "لام" در این آیه دلالت بر مالکیت و حق تصرف دارد و ساختار ماکان به همراه لام در این آیه دال بر عدم مالکیت و حق تصرف در انجام کار است و بر اساس مقدمه ای که درباره برابریابی این ساخت در فارسی گذشت، ترجمه پیشنهادی چنین است: هیچ بشری حق ندارد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید.
در این آیه همه مترجمان به نداشتن توان و قدرت اشاره داشته و این معنا را در ترجمه خود منتقل نموده اند، اما همه آنها زمان فعل را یا ماضی ساده آورده اند یا ماضی استمراری، حال آنکه منظور، فقط بیان عدم قدرت در گذشته نیست بلکه مراد عدم قدرت برای همیشه است.