چکیده:
در این مقاله کنشهای متقابل بین مشکلات اولیه توسعه اقتصادی و مسائل جدیدی که این برنامه به آنها میپردازد مورد بررسی قرار میگیرد. بیشترین تأکید بر مفهوم توسعه دربافت تاریخ اقتصاد،صنعتی شدن و نوگرایی، توسعهء مردم مدار،ثبات،آزادیهای مدنی و سیاسی و اخلاق توسعه خواهد بود.نتیجه نهایی مقاله این است که اقتصادانها نسبت به چالشهای این مشکلات واکنش نشان 2Lمیدهند،هرچند این ابعاد توسعه تاکنون به طور ناقص درک و بیان شدهاند.1
خلاصه ماشینی:
"زمانی که توسعهء اقتصادی برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم بهعنوان یک برنامهء آکادمیک مطرح شد،اقتصاددانهایی که از (به تصویر صفحه مراجعه شود) لحاظ فکری در یک محیط باثباتتری کار میکردند،بر این باور بودند که توسعه تکرار اثربخش تجربهء کشورهایی مانند بریتانیا، فرانسه،آلمان،ایالات متحده و ژاپن است که در طول قرن 91 صنعتی شدهاند.
طبق نظر آدلمن و موریس نهادهایی سیاسی درخور توجه میباشند،تاریخ نشان میدهد که تنها زمانی که دولتها به منظور سرمایهگذاری در آموزش عمومی (بخصوص در زمینهء سوادآموزی بزرگسالان) و توسعه کشاورزی آماده شده و دست به اصلاحات ارضی زدهاند و حملونقل را بهبود دادهاند،رشد اقتصادی بهطور قابل ملاحظهای در سراسر اقتصادی گسترش یافته است.
جهان رو به رشد امروزی را نیز میتوان همچون جهان قرن 91 به سه دسته تقسیم کرد:کشورهای دارای رشد سریع،کشورهای دارای رشد کند،و کشورهای ساکن یا پسرو کشورهایی که رشد سریع دارند توانستهاند از علاقه مردم خود به توسعه،انتقال سرمایههای بزرگ بینالمللی به کشورشان،و دانش و اطلاعات وسیع پیرامون شیوههای مفیدتر در مدیریت اقتصادی استفاده کنند.
هیریشمن بیان میکند که اقتصاد توسعه هیچگاه از مشکلات سیاسی و اجتماعی که از دههء 0691 مانع پیشرفت کشورهای در حال توسعه بوده است،رهایی نیافته است؛وی این مشکلات را به فشارها و نگرانیهای همراه با نوگرایی نسبت میدهد.
برای مثال،ادعا شده است که در آسیای جنوب شرقی،نوعی قدرت شخصی پدرانه وجود دارد که باعث بقاء نوگرایی و رشد اقتصادی فعلی میشود.
در آخر اینکه تعریفی از مشارکت وجود دارد که هماکنون مورد استفاده قرار میگیرد و توسط مؤسسه تحقیقات سازمان ملل برای توسعه اجتماعی ارایه شده است.
سؤال مشکلی که برای یک اقتصاددان وجود دارد این است که آیا مشارکت را باید بهعنوان یک هدف تلقی کرد یا یک وسیله."