خلاصه ماشینی:
"در اکثر داستانهای مورد نظر،عاشق با دیدن تصویری از یک معشوق به وسیله یک نقاش یا ندیم و یا در خواب دیدن و یا شنیدن وصف حال او از زبان کسی عاشق میشوند: در«خسرو شیرین»نظامی،خسرو پرویز، نیای خود-انو شیروان-را در خواب میبیند که به او نوید میدهد: دلارامی تو را در بر نشیند کزو شیرین تری دوران نبیند (351/01 خسرو و شیرین نظامی) و در لذت رسیدن به این پاداش و آرزوست که روزی یکی از ندیمان خاص او به نام شاپور که در هنر نقاشی چیره دست است و:ز نقاشی به مانی مژده داده از زنی برای او سخن میگوید که از نژاد شاهان است و فرمانروای سرزمین وسیعی از «ارمن»تا«آران»و برادر زادهای دارد که: شب افروزی چو مهتاب جوانی سیه چشمی چو آب زندگانی (551/31 خسرو و شیرین نظامی) در روایت امیر خسرو دهلوی.
سپس خسرو را در آغوش گرفت و در حالیکه خون گرم او تن شاه را رنگین کرده بود، لبهای خونین خود را بر لبهای معشوق نهاد و جان سپرد و آنگاه: دو صاحب تاج را هم تخت کردند در گنبد برایشان سخت کردند (713/02 خسرو و شیرین نظامی) در«لیلی و مجنون»نظامی هم آمده:زمانی که لیلی ناکام از دنیا رفت،مجنون در مرگ او زاری و گریه کرد و بر سر روضه لیلی آمد و بعد از زاری و گریه فراوان از خداوند درخواست کرد که او را رهایی دهد: این گفت و نهاد بر زمین سر و آن تربت را گرفت در بر چون تربت دوست در بر آورد ای دوست بگفت و جان برآورد (71-395/61 لیلی و مجنون) قبیله او فرا رسیدند و: شستند به آب دیده پاکش دادند ز خاک هم به خاکش پهلو گه دخمه را گشادند در پهلوی لیلیش نهادند (595/81/91) روضه آنان،حاجتگاه تمام دوستان بویژه هر غریب و رنجوری که از راه میرسید،بود."