چکیده:
در بخش اول مقاله«فرهنگ و اخلاق در قرن بیستم»که شماره گذشته به چاپ رسید،به بررسی فرهنگ و مفاهیم آن پرداخته شد و از خود بیگانگی فرهنگی در جهان معاصر مورد نقد قرار گرفت.در بخش نخست به این واقعیت تلخ اشاره شد که در فرهنگهای به ظاهر پیشرفته امروزی نه تنها خبری از تربیت حقیقی و برنامه انسان سازی نیست،بلکه به علت ضعف و شکست در این عرصه،حتی کسی در فکر آن هم نیست.بخش پایانی این نوشتار که از سوی واحد پژوهش معاونت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در اختیار ما گذاشته شده است،از نظر خوانندگان گرامی میگذرد.
خلاصه ماشینی:
"مبانی امروز فرهنگ و اخلاق در مغرب زمین نخست باید بدانیم که مبانی فرهنگی و اخلاقی غرب بازگو کننده همه مغزها و دلهای مردم آن سرزمین نیست-بخصوص با نظر به تعاریف صحیحی که در دایرة المعارفها و کتابهای معروف لغت در مغرب زمین مشاهده میشود-بلکه این مبانی واقعیتهایی هستند که در زیر بنای حیات فرهنگی و اخلاقی آن جوامع وجود دارند،و یا به آن جوامع به وسیله خودکامگان تحمیل شدهاند.
7-رواج پراگماتیسم یا عمل گرایی بدون تفسیر صحیح آن؛اگر این روش را بدین شکل تفسیر میکردند که برای شناخت حقایق عالم هستی و قرار دادن آنها در مجرای عمل،نباید به مفاهیم تجریدی و ساختگی که نه قابل دریافت واقعیاند و نه قابل ورود به میدان عمل،تکیه کرد یک تفسیر منطقی و مطابق واقع بود؛ولی متأسفانه آنچه که غالبا مطرح میشود،این است که ملاک صحت و بطلان قضایا فقط عمل خارجی عینی است،در صورتی که فعالیتهای مغزی و روانی و روحی که از نیازهای شدید انسانی است،قطعا باید به عنوان عمل پذیرفته میشد،مانند امید،نیت خیر،دریافت زیبایی محسوس و معقول،عدالت و استقامت روحی، احساس تکلیف فوق سوداگری،و دریافت هدف اعلای زندگی و امثال این امور که دلالت بر عظمت روحی انسان دارند و اهداف و آرمانهای بزرگ ادیان و حکمت و اخلاق والای انسانی محسوب میشود.
به طور کلی ابتذال فرهنگی و استخدام فرهنگ در مسیر *آنچه امروز دنیای غرب را رنج میدهد،حاکمیت تدریجی ولی رو به گسترش بیبند و باری، بیفرهنگی و فساد است که بعضا حتی اعماق و زوایای جوامع انسانی غرب را تحت سیطره جهنمی خود در آورده و حتی عوامل مهار کننده چنین پدیده شومی هم در میدان عمل،کارآیی چندانی ندارند."