چکیده:
مذهب و سیاست در جهان اسلام همسایة دیواربهدیوار یکدیگرند. تحولات کنونی منطقه نیز، خواه بهار عربی، بیداری اسلامی یا افراطگرایی مذهبی نامیده شود، تأکیدی بر این واقعیت است. اما باز گشت مذهب به سیاست چندان هم بیدغدغه نیست؛ ظاهرا، نیروی مذهب چهرهای ژانوسی دارد و همزمان دو گرایش متخالف از خود نشان داده است: سازنده و مخرب، افراطگرایی مذهبی و اصلاح زندگی. پیدایی نظام جمهوری اسلامی ایران در سال 1979 میلادی، به عنوان دولتی مذهبی، همواره این دوگانگی را در خاورمیانه و آسیای مرکزی تداعی کرده است. از دیدگاه ناظران منطقه، ایران اسلامی الهامبخش جنبشهای اصلاحگرای اسلامی یا رادیکالیسم مذهبی است. بسیاری از مطبوعات جهانی هم سعی کردهاند این کشور را منبع الهام و حتی حامی رادیکالیسم معرفی کنند و از پدیدهای به نام ایرانهراسی سخن میگفتند. اما، در واقع چنین نیست. مطالعة موردی در آسیای مرکزی نشان میدهد که ایران نه در مبانی دینی خود و نه از دیدگاه منافع اقتصادی و امنیت ملی، میل به همدلی و تشویق رادیکالیسم مذهبی ندارد. خوشبختانه، تحولات جدید جهان عرب نیز این ایده را تقویت کرده است که اسلامگرایی امروز نه از تنورة رادیکالیسم، بلکه از بزرگراه دموکراسی میگذرد. اما گذار به دموکراسی مستلزم سه شرط اساسی است: اندیشة دموکراسی، نهادهای دموکراسی و نیروهای دموکراسی. در این نوشته ضمن بررسی مبانی و رویکردهای عملی سیاست مذهبی ایران در آسیای مرکزی، سعی شده است به مقولة مهم « توسعة مذهبی» در شرایط گسترش دموکراسی در منطقه تأکید شود.
Religion and politics in Muslim world are like two next-door neighbors. Current developments in the region, no matter they named as Arab spring, Islamic awakening or radicalism stress the mentioned fact. However, involvement of religion in politics is not inappropriate at all, probably these two are Janus-faced and they have synchronically showed tendency to each other: constructive and destructive; religious extremism and life healing aspects. The establishment of Islamic republic of Iran (1979) as a religious state has always brought to mind this dilemma in central Asia and Middle East. This paper trying to evaluate the religious politics in central Asia and Iranian foreign policy in this region.
خلاصه ماشینی:
با این حال ، دو چیز مایة اشتراک نظر اصلاح طلبان و اصول گرایان در سیاست خارجی است : یکی مسئلة اسلام و البته شکاف مذهبی موجود بین شیعه و سنی ؛ و دیگری حضور قدرت های بزرگ در منطقه .
این انتظار وجود داشت که رهبران ایران تلاش خواهند کرد با تکیه بر ایدة «صدور انقلاب اسلامی » که امام خمینی نیز بدان تصریح داشت ، با منافع جهان ماتریالیست به معارضه برخیزند، به ویژه در آسیای مرکزی به فعال کردن کانون های فعالیت مذهبی روی آورند.
دوم ، به رغم استقلال کشورهای آسیای مرکزی و تأسیس نهادهای دموکراتیکی در این منطقه ، به این دلیل که بسیاری از رهبران سیاسی بازماندة مقام های حزب کمونیست سابق است ، همچنان به دموکراتیزه کردن سیاست و البته فعالیت های مذهبی - سیاسی با احتیاط و بدبینی می نگرند و چه بسا هر نوع فعالیت مذهبی را مساوی رادیکالیسم مذهبی و حتی تروریسم تلقی و سرکوب می کنند؛ هر چند که این همسان انگاری مذهب و افراط گرایی بی دلیل هم نبود و تجربة تاجیکستان و ازبکستان چنین برداشتی را تقویت می کرد.
علاوه بر انقلاب اسلامی ایران ، موج جدید بازگشت مذهب به سیاست در خاورمیانة عربی ، سونامی مذهبی - سیاسی جدیدی است که امواج آن به هر حال به آسیای مرکزی نیز خواهد رسید.
این تحولات که به طور بنیادی با مبانی سیاست های مذهبی جمهوری اسلامی ایران نیز همسویی دارد- قطع نظر از برخی ملاحظات امنیتی و جزآن - ضرورت توجه به مذهب و سیاستگذاری روشن مذهبی در آسیای مرکزی را دوچندان می کند.