چکیده:
عمده تاریخ اندیشه سیاسی، تاریخ ارائه نظریههایی است که به رد و نفی نظامهای سیاسی حاکم و پیشنهاد نظامهای سیاسی جایگزین پرداختهاند. بر این اساس، فرسودهساختن باور به مشروعیت نظام حاکم، پیشنهاد نظام سیاسی آرمانی و ایجاد تحول در آگاهی دوران نسبت به لزوم، چرایی و چگونگی براندازی و تغییر رژیم سیاسی، مهمترین پیامدهای کوشش برای ایجاد دگرگونی سیاسی در سطح نظریه سیاسی است. اندیشمندان سیاسی گرچه شاید اغلب از رویارویی مستقیم با نظامهای سیاسی خودداری کنند، اما پیامد و اهمیت تلاشهایشان در سطح نظر آنچنان بوده است که با ایجاد بیقراری سیاسی با در پیش چشم نهادن دنیای آرمانی ناموجود، موجبات احساس خطر نظامهای سیاسی مورد انتقاد خود را فراهم کنند. با توجه به تفاوتهای ایدئولوژیاندیشی و اندیشه سیاسی، پیامدهای هر یک از این دو نگرش در رابطه با براندازی و دگرگونی نظام سیاسی نیز متفاوت خواهد بود.
A lot of political theories have focused on criticism and so rejection of political systems while they have attempted to introduce new alternatives. Therefore، depleting the attitude and belief about legitimacy of a dominant system while introducing an ideal alternative، concurrent with creating a mind set on why، how and when to overthrow the previous system، is the main function of a political theory. Although the political thinkers are usually try to avoid challenging the political systems directly، their explanations typically cause a political disorder، as their statements about an ideal system lead the people to feel unhappy about the existing system. The author of this paper is of the view that given the difference between political ideology and political thought، they may lead to different approaches about overthrow or change in a political system.
خلاصه ماشینی:
بـر ایـن اسـاس ، فرسوده ساختن باور به مشروعیت نظام حاکم ، پیشنهاد نظـام سیاسـی آرمـانی و ایجـاد تحول در آگاهی دوران نسبت به لزوم ، چرایی و چگـونگی برانـدازی و تغییـر رژیـم سیاسی، مهم ترین پیامدهای کوشش برای ایجـاد دگرگـونی سیاسـی در سـطح نظریـه سیاسی است .
البته ، ممکن است نظام سیاسی حاکم هـم بـه رونـد بسـیج سیاسـی مخالفـان بـا برنامه های اقتصادی و سیاسی که اجرا میکند کمک کند، اما بیشترین تلاش ، از آن براندازان اسـت که برای تکوین و تسریع بسیج سیاسی و هدایت آن به سوی براندازی کوشش میکننـد.
آیا کوشش برای نقد نظری نظام های حاکم ، تأثیری در موفقیت روند براندازی خواهد داشت ؟ اغلب چنین تصور میشود که جهانی که در ذهن نظریه پردازان و متفکرین است با جهانی کـه در آن تحول سیاسی واقعی رخ میدهـد، متفـاوت اسـت .
در عین حال ، این پرسش مطرح است که چگونه میتوان در تحلیل تأثیر و اهمیـت اندیشه ها بر واقعیت سیاست بدون توجه به این نکات داوری کرد؟ اگر مطالعه استراتژیک ، صـرفا به عینیت و کمیت های قابل پیمایش بپردازد، چنین خواهد پنداشت که آنچه بـه صـورت عینـی و قابل پیمایش قابل ارزیابی نیست ، پس لاجرم موجود نخواهد بود یـا آنکـه اهمیتـی بـرای تحلیـل ندارد یا اینکه نهایتا جایی برای تحلیل در مطالعات اسـتراتژیک نـدارد.