چکیده:
زنان معلول از جمله گروههای خاص اجتماعی هستند که به دلیل نقص جسمانی ممکن است بهطور مضاعف از فرصتها و امکانات اجتماعی بیبهره باشند. نحوهی تعامل این قشر خاص از زنان جامعهبا افراد سالم یکی از موارد مهمی است که بایستی به آن پرداخت. درک این تعاملات و فهم مشکلات زندگی اجتماعی آنها در عرصهی میانفردی و نهادی میتواند به فهم جایگاهشان در جامعه، نحوهی سازگاری آنان با اجتماع و تشریح مشکلات زندگی روزمرهی آنان یاری رساند. این مطالعه به لحاظ روششناسی با رویکرد کیفی و با روش گروهمرکز در میان زنان معلول جسمی حرکتی شهر بوکان، شهری کردنشین در استان آذربایجان غربی، انجام شده است. نتایج حاکی است که زنان معلول در زندگی اجتماعی خود با مسائلی همچون دوگانگی تعاملی و محرومیتهای مضاعف روبهرو هستند و در این عرصه از یک سو توانستهاند به نوعی تعریف جدید از خود دست یابند و از سوی دیگر به نوعی خودتقویتی جمعی و مقاومت فعال اقدام کنند.
Disable women are a special social group who may be deprived from many social opportunities just due to physical impairment. It is important to focus on their social interactions with the able people. Understanding their social interaction and their social problems in interpersonal as well as institutional relationships may help us to know their social state and to know how they adjust their personal life within the social context in daily life. Methodologically، this study is a qualitative research which has adopted Focus Group method to collect data among the physical disable women in Bukan city، a Kurdish city in West Azerbaijan province. Findings show that disable women encounter with different problems in their daily social life including double interaction and intensified deprivations. In this context، from one hand، they have succeeded to redefine themselves and on the other hand، they are undertaking common self-empowerment and active resistance.
خلاصه ماشینی:
"در حیطهی مطالعات جمعیتشناختی، جمعیت سالمندان بیشترین توجه را به خود اختصاص داده است، یعنی معلولیت را در میان جمعیت سالمندان، به عنوان بخشی از ساختار جمعیت، مد نظر قرار دادهاند (Lynch & et al, 2009: 567-582)، اما لازم و ضروری است که در تداوم مطالعات اجتماعی در این حوزه، مطالعاتی نیز در حیطهی روابط و تعاملات معلولین با جامعه و نهادهای رسمی و غیررسمی نیز انجام شود تا اشکال تعاملات، مسائل رویاروی آنها و استراتژیهای انطباق آنها با جامعهی پیرامونشان بیشتر مشخص شود.
بنا بر یافته های حاصل از بحث گروهی، مشارکتکنندگان معتقدند که به دلیل تجربههای زیستهای که دارند، هم اکنون به خوبی واقعیت ناتوانی خودشان را درک کرده و قبول دارند محدودیتهایی را که این وضعیت جسمانی برای آنها ایجاد کرده است را میدانند، اما مشکل زمانی بروز میکند که پای «توهم ناتوانی» در تعاملات زندگی اجتماعی به میان میآید؛ یعنی اطرافیان یا مردم اجتماع با این توهم که «زن معلول قادر به انجام هیچ کاری نیست» با وی برخورد میکنند.
این مطالعه میتواند در راستای مطالعهی همتی در مورد زنان معلول معتاد نیز باشد که در آن سطح محرومیتهای مضاعف زنان معلول و امکان طردشدگی بیشتر آنها را در مطالعات مختلف به تصویر کشیده است، اما به لحاظ نظری این مطالعه تا حد زیادی با رویکرد نظری تعاملگرایی اجتماعی همخوانی دارد که در آن بر تعریف و بازتعریف افراد از خود و موقعیتشان در جریان تعاملات روزمره تأکید میکند."