چکیده:
این پژوهش با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی و با روش تطبیقی، به بررسی تصویر شیطان در سه کتاب اوستا، کتاب مقدس و قرآن کریم، و بازخوانی نظر پیروان این ادیان در تصویرسازی مثبت و منفی و میزان دخالت و قدرت شیطان می پردازد. اهریمن اوستا، به عنوان خالقی در عرض اهورا در اوستای متأخر، در تقابل با تصویر شیطان کتاب مقدس و ابلیس قرآن به عنوان یک مخلوق قرار دارد. در کتاب مقدس شیطان، به عنوان موجودی خیرخواه انسان و نیز موجودی شر و پرقدرت مطرح است که توان حلول در انسان را دارد. اما ابلیس در قرآن، به عنوان مخلوقی مختار به تصویر کشیده شده که مسیر شر را برگزیده و قدرتی جز وسوسه انسان را ندارد. البته تحلیل های حاشیه ای و ناصحیح، که در بستر زمان و در فرهنگ این ادیان از شیطان شکل گرفته نیز وجود دارد؛ مؤلفه هایی نظیر الوهیت، قدرت دخالت در امور کائنات در آئین زرتشت و حلول در ابدان انسانی، مثبت انگاری و شیطان پرستی در مسیحیت و مثبت انگاری کلامی ـ عرفانی در اسلام.
Nowadays، we face growing truculence and extremisim under the banner of religious beliefs. In Islam and in Christianity such groups like Salafis and fundamentalists who claim religious purity draw erroneous conclusions from religious texts، which، in some cases، result in adopting extreme positions on religious matters. On inquiry، we find that، besides the political motives، there are different factors behind the extremism and violence to which these two groups restort. Among the most important of them is the adoption of literalist approach to interpreting religious texts.
With the aim of creating a fair compromise between Islam and Christianity regarding their attitudes towards religious extremism، the paper investigates some instances of the tendency towards literalism in inferring religious teachings from the Qur'an and the Bible، and evaluates the relation between choosing this method and the emergence of religious extremism. Establishing the fact that there is direct relationship between Salafists’ literalism which has incited many current brutalities and that of Fundamentalists is among the most important findings of this research.
خلاصه ماشینی:
"در نگاه نخست، ممکن است وجود ارتباط میان نص گرایی با بروز خشونت و افراطی گری مذهبی چندان ملموس نباشد، اما ریشه یابی و بررسی چرایی اعمال خشونت در بسیاری از وقایع سده اخیر، که در پوشش مذهب انجام گرفته است، گویای این است که تمایل به تحلیل نص گرایانه در استنباط از متون دینی، از جمله علل برجسته و زمینه ساز حرکت های افراطی بوده است.
حال، با وجود نقطه های آفت خیز اینچنینی در پیش روی تفسیر، آیا نباید نسبت به کفایت و صلاحیت رویکرد نص گرایانه در تفسیر قرآن تردید جدی نمود؟ فارغ از برخی تفاوت های بنیادین در نگاه به ماهیت و ویژگی های قرآن کریم و کتاب مقدس، در اموری همچون اتفاق در منشأ الهی الفاظ قرآن کریم و اختلاف گسترده در الهی بودن یا نبودن متن کتاب مقدس (جمعی از نویسندگان، 1380، ص 38ـ42)، برخی از برجسته ترین مصادیق نص گرایی را، که به طور مستقیم یا غیرمستقیم در گرایش به خشونت نقش دارد، را در دو حوزه اسلامی و مسیحی از نظر می گذرانیم.
هرچند «تکفیر» را به سان یک آموزه دینی قاعده مند و دارای ضوابط مشخص شرعی، در بسیاری از ادیان می توان یافت، اما بهره جستن از عنصر تکفیر در پوشش تفسیر توحید، شرک، کفر، بدعت و ارتداد، آن هم بر اساس تلقی های شخصی و استنباط نادرست، به یکی از عوامل مهم زمینه ساز خشونت و افراط در دوران حاضر تبدیل شده است."