خلاصه ماشینی:
"البته آنها از قبل اعلام رکده بودند که چون در همان حوالی منزل ما،یکی،دو تن دیگر از اقوام و آشنایان هم منزل دارند صبح منزل ما را به قدوم خود مزین میفرمایند تا از وقت گرانبهایشان استفاده کرده و بتوانند دیگران را هم از دیدارشان مستفیض!فرمایند.
ما هم بالاجبار و بنا به رسم شریف میهمان نوازی بچه خودمان را ساکت کردیم چون حسن آقا،خیلی ناراحت میشود اکر کسی از گوشه چمش به آقا زاده نگاه چپ بکند!بالاخره خواب بعد از ظهر هم به پایان رسید و نوبت پذیرایی عصرانه شد.
فردا صبح دعای دیگری کردم و گفتیم خدا کند به فکر بیفتد برای دید و بازدید به منزل دیگری بروند و سر یکی دیگر آوار!بشوند تا ما بتوانیم بنده منزل را که شباهت به میدان جنگ (البته در اثر افاضات آقازاده)پیدا کرده سر و سامانی بدهیم."