خلاصه ماشینی:
"وزارتخانه و دانشسرا دست به یکی کردند و کار گزینی و کارگشایی عهد بوقی چنان سرعت عملی گرفتند که یک روزه حکم انتقال به محل کار سابق همهشان را دادند بدست یکی یکی از دانشجو معلمان و بدین طریق کلاسها بسته شد!مرا هم گذاشتند روی آنها،با چند تای دیگر از معلمها در اختیار کار گزینی و نتیجه اخلاقی قضیه این که ما تا به حال نمیدانستیم سکوت چه حربه خطرناکی است!!» خاطره دیگرم آن که در اولین شماره نشریه دانشجوییمان به نام«دفتر روستا»،تحت تأثیر-و شاید هم به تقلید-از نثر پویا و کم فعل و تلگرافی «جلال»داستانکی به نام«در پشت چینههای گلی» نوشتم که برخی دوستان تشویقم کردند و بعضی ایراد گرفتند که چرا چون«جلال»برخی فعلها را حذف میکنم؟و چند تن از اساتید استخواندار و دکتر ادار و سنتی دانشگاه هم اشکال کرده بودند که: «میبینید«جلال»و شاگردانش چه به روزگار نثر فارسی آوردهاند؟»اما ما که شیفته نثر روان و انقلابی و رسای او بودیم گوشمان به این حرفها بدهکار نبود و چون بارها از زبانش شنیده بودیم که:«اگر متخصص پیچیدن یک بوبین باشی و یا در کار صنعت فعال باشی،البته که باید تابع فوت و فن و «فرمول خاصی»باشی،اما سر و کار آن که با«قلم» و«نوشتن»است با علم نیست،با«هنر»است و باید بدانیم که قلم،فرمول بردار نیست."