چکیده:
امروزه آیین پروتستان از گسترة متنوعی در جهان مسیحیت برخوردار است. آنچه که موجب شد این نهضت از جایگاه متمایزی در مسیحیت برخوردار باشد، تاکید بزرگان این جنبش بر لزوم اصلاحات در کلیسای کاتولیک و ضرورت بازگشت به کتاب مقدس، به عنوان تنها منبع حجیت است. علی رغم میل سران این جنبش، اصلاحات در نهایت به جدایی از کلیسای روم منجر گردید. نهضت پروتستان، با تأکید بر اهمیت فهم افراد از کتاب مقدس، وجود روحانیت و ساختار کلیسایی را مردود شمرده، خود را موظف به حضور آزادانه و فعال در همة عرصه ها و تحت هدایت عیسی مسیح، به وسیلة ایمان می داند. این رویکرد، چالش های مهمی را برای پروتستان ها و سایر گروه های مسیحی ایجاد کرده است. این پژوهش، با مراجعه به منابع تاریخی نهضت اصلاح دینی و فرقه های برخاسته از آن، درصدد نقد و بررسی خط مشی اصلاحی و بیان مشکلات ناشی از آن است و نشان می دهد که چگونه اتخاذ چنین رویکردی، پروتستان ها را عمیقا به چالش کشانده، موجبات تفرقه آنها را فراهم آورده است. این پژوهش نمونه ای عینی را در معرض دید جریانات اصلاح طلب قرار می دهد و وقوع برخی مخاطرات ناگوار ناشی از اصلاحات دینی را بیان می کند.«الاهیات آزادی بخش»، در آغاز عمدتا پدیده ای وابسته به آیین کاتولیک رومی و تا حد بسیاری مدیون نیروی محرک شورای واتیکانی دوم بود. متألهان آزادی بخش باور داشتند که آرمان رهایی مستمندان و ستمدیدگان در کتاب مقدس، به ویژه با بخش «خروج» بنی اسرائیل و در زندگی، مرگ، و رستاخیز عیسی ناصری منعکس شده است. این مکتب الاهیاتی، به جز همسویی با مارکسیسم در آرمان مبارزه با استثمار، از نظر روش شناسی، تا حد زیادی مدیون آن بود و بر چرخة «عمل ـ تفکر ـ عمل» تأکید می کرد. شکست سوسیالیسم، حاکمیت نسبی سکولاریسم و بازگشت سیاست اقتصادی نولیبرالی در منطقه آمریکای لاتین، به این احساس دامن زد که الهیات آزادی بخش رو به نابودی است. ولی نسل دوم رهبران نهضت، با توجه به معرفت شناسی سیال و انتقادی نسل اول، گسترة بررسی های خود را پیرامون موضوعات جهانی سازی و نظام سرمایه داری، حقوق بشر، حقوق زنان و کودکان، مسئله اخلاق زیست محیطی و... تعمیق بخشیدند. این مقاله با رویکرد تحلیلی، مبانی الهیات آزادی بخش را با آیین کاتولیک در باب رستگاری انسان، جایگاه مسیح در نجات بشر، هرمنوتیک آزادی بخش کتاب مقدس و بازتعریف وظایف کلیسا بررسی و به اختصار نوآوری های این جنبش را در پنجاه سال ارزیابی می کند.
Today، Protestantism has greatly extended in the world of Christianity. What has made this movement have a distinct position in Christianity is the emphasis of the leaders of this movement on the necessity of reforming the Catholic Church and the need for abiding by the Bible as the sole source of authority. Contrary to the wishes of the leading figures of this movement، the reforms have finally led to its separation from the Roman Church. Emphasizing on the importance of people's understanding of the Bible، Protestantism rejects the role of clerics clergies and church authorities، and feels that it has a legal duty to participate freely and actively in every field and act in good Faith under the guidance of Jesus Christ. This approach has made the Protestants and other Christian groups face significant challenges. Referring to the historical sources of the religious reform movement and the sects belonging to it، this paper seeks to review and comment on the reform policy and points out to the problems which it brings. It shows how adopting such an approach has seriously challenged the Protestants and prepared the ground for dividing them. This study provides reformists with a practical example and illustrates the serious menace of implementing reforms in religion.
خلاصه ماشینی:
"تأکید بر فقط کتاب مقدس، نه تنها حاکی از اصالت و عظمت خاص آیین پروتستان نیست، بلکه سرآغاز فقر آشکار آن می باشد؛ زیرا این تأکید بر اساس این پیش فرض قرار گرفته است که می توان 1900 سال تاریخ مسیحیت را نادیده گرفت و کتاب مقدس را به گونه ای قرائت یا تعبیر کرد که گویی از زمان تألیف اسنادش تاکنون هیچ اتفاقی نیفتاده است(همان، ص 396).
براین اساس، نهضت پروتستان با کوتاه کردن دست کلیسا در اداره امور مادی و معنوی، اگرچه مانع استبداد و خودکامگی کلیسای کاتولیک گردید، اما در عمل، خود نیز تحت تأثیر ملی گرایی افراطی قرار گرفت و نتوانست بین دین و دولت پیوند مناسبی ایجاد کند.
هدف آنها خیرخواهی و اصلاح در امور دینی و بازگشت به منابع اولیه، یعنی کتاب مقدس به عنوان تنها منبع حجیت و مرجعیت بود، اما امروزه، نه تنها چنین هدفی محقق نشده، بلکه راه برای نفوذ انواع افکار، عقاید و سلایق غیردینی و بعضا متناقض با یکدیگر و حتی متناقض با نص کتاب مقدس باز شده است.
به بیانی صریح تر، اگر پولس به دلیل وظیفة تبلیغی خویش، مسیحیت را به گونه ای برای جامعه یونانی و رومیان آن روز بیان کرد تا همگان با انواع سلایق و اعتقادات خود بتوانند مسیحیت را به راحتی پذیرا و آن را هضم کنند، جنبش اصلاحات نیز با اتخاذ رویکردی مشابه، نه تنها مسیحیت را از عناصر احیانا ناخالص نزدود، بلکه در صحنة عمل به طور ناخواسته ضربة دیگری بر آموزه های مسیحی وارد نمود و دین را از رأس امور به ذیل افکند و محدود به سلایق اشخاص کرد."