چکیده:
این مقاله بر آن است تا ضمن تبیین آرای عرفا درباره لفظ و معنا و کارکرد الفاظ در متون عرفانی، الگویی برای تحلیل این متون در ساحت واژگان ارائه دهد و سپس متنی عرفانی را به عنوان کاربست آن الگو تحلیل کند. بررسی وجوه مختلف معنایی یک واژه و ارتباط آن وجوه با واژگان دیگر متن و تبیین اقسام ارتباطات درون متنی و فرامتنی واژگان، به ترسیم شبکه های درهم تنیده معنا در این متون منجر می شود و راه را برای تحلیل متنی عرفانی در ساحت واژگان هموار می سازد. فهم و تحلیل بطون متون عرفانی و زبان خاص عرفا همواره از اهداف پژوهشگران ساحت عرفان است. گرچه نظریاتی برای تحلیل متون طرح ریزی شده است و بسیاری از آثار بر اساس آن الگوها بررسی و تحلیل شده است لیکن به کارگیری نظریات تحلیل متون ادبی برای تحلیل زبان عرفا همیشه مقرون به صواب نبوده است و گاه به نتایجی منجر می شود که با روح عرفان اسلامی ناسازگار است. یکی از علل این ناسازگاری نتایج تحلیل این است که این نظریات در فضای غیر عرفانی شکل گرفته است و با قواعد عرفانی همخوان نیست. این مقاله بر آن است تا ضمن تبیین آرای عرفا درباره لفظ و معنا و کارکرد الفاظ در متون عرفانی، الگویی برای تحلیل این متون در ساحت واژگان ارائه دهد و سپس متنی عرفانی را به عنوان کاربست آن الگو تحلیل کند. بررسی وجوه مختلف معنایی یک واژه و ارتباط آن وجوه با واژگان دیگر متن و تبیین اقسام ارتباطات درون متنی و فرامتنی واژگان، به ترسیم شبکه های درهم تنیده معنا در این متون منجر می شود و راه را برای تحلیل متنی عرفانی در ساحت واژگان هموار می سازد.
خلاصه ماشینی:
"وی به سیاق بیتی که از سنایی در اثنای سخنش آورده است، میتوانست مقصد سفر را خانة معشوق بداند لیکن دیگر عمق معنایی واژة بارگاه و مفاهیم مرتبط با آن را از دست میداد: مفاهیمی نظیر معنای کلمه قدیم (شاه) و رب (شاه)، لزوم هدیه بردن، لزوم بهترین هدیهها را بردن، هدیهای که در بارگاه نباشد و سلطان بپسندد، خلعت خاص دادن خدا به سالک، خلعتی که مخصوص خود شاه است و در تناسب است با نکتة کلیدی این متن، یعنی پیوستن صفتی از قدیم به حادث تا حادث نیز به صفتی از قدیم متحلی شود و شایستة دیدار گردد.
مجموعة این تشبیهات که در ضمن سخنان شمس آمده است، در حکم تمثیلی داستانی برای ترسیم سیر صعودی سالک است: او داستان بندهای عارف را نقل میکند که برای رسیدن به خدا حاضر است همه چیز را فدا کند لیکن آنچه در اختیار دارد به کار او نمیآید؛ بنابراین نیاز و فقر خود را به درگاه خدا میبرد و خداوند که این نیاز را دوست دارد، او را در دام محبت خود گرفتار میکند و عروجش میدهد و او را از میان مجموع حادثات برمیکشد.
چنان که در تحلیل درج معانی این متن و در تحلیل کلمات دال بر سفر گفتیم، این متن از یک سیر عرفانی و معنوی سخن میگوید؛ حرکتی که از جسم آغاز میشود و سپس به جان میرسد اما آن نیز در درگاه معبود بیفایده است و باید نیاز برد تا خریده شود."