خلاصه ماشینی:
"پس از سپاس از دکتر ویلادریچ،استاد اسلام شناسی در این دانشگاه که به تلاش وی این دوره بنیاد گرفته است،از ناشناختگی ایران و فرهنگ گران سنگ ایران و در آن میان،آیین شیعی که نمود و نشانی برجسته از این فرهنگ است،در اسپانیا سخن گفتم و آشکار داشتم که هشتاد درصد از آنچه فرهنگ اسلامی خوانده میشود رهاورد و فرآورده اندیشه و هنر و نبوغ ایرانی است و بیست درصد مانده نیز بیشتر ارمغان دیگر مردمان و تنها درصدی چند اندک دستاورد تازیان است و به هیچ روی،روا نیست که این فرهنگ را فرهنگ عربی بنامند و بدانند...
من،چونان نمونهای زنده و برجسته از این نابهنجاریها و روان نژندیهای فراگیر اجتماعی که آنها را،از دیدگاهی گسترده،نمونههایی از بازگشت به بهیمیت و شیوه زیست چارپایانه و ستوروار و پیروی از غریزه کور گسسته لگام میتوان دانست، گفتم:«به تازگی،یکی از گروههای پیشتاز در موسیقی و آواز،در آمریکا،شیوههایی نوآیین و نابیوسان را در«هنر نوگرایانه جوانانه»(!)به کار میگیرد؛آنگاه که این هنرمندان پیشتاز و پیشرو، ددانه،به غریو و هرا،زوزه میکشند تماشاگران و شنوندگان،در رقصی نوپدید و دیوانه آسا به کوفتن بر سر و روی یکدیگر و لت و کتک زدن هم میپردازند؛تا بدان جا که تنی چند را از آن میان، خونین و خسته،کوفته و شکافته،میباید به بیمارستان برسانند؛اما هنر این گروه در همین پایان نمیپذیرد؛یکی از آنان،سراپا برهنه،در میانه آشوب آوایی:زوزههای جانخراش و هلهله و همهمه تماشاگران،بر صحنه میمیزد و پلیدی میافکند و پیشاب خویش را بر هوادارانش میافشاند؛تا آنان را بدان خجستگی و بشگونی بخشد و«متبرک»گرداند!» بلن میگفت که:این ستورواری و چار پایانگی و بهیمیت را نمیپسندد و استوار نمیدارد؛اما آن را نمود و نشانی از پرخاش اجتماعی میداند و تلاشی در جستن راه رهایی از بندهایی درونی و روانی و نهادین که جامعه سرمایه داری و چیرگی پول پدید آورده است."