چکیده:
یکی از مسائلی که در خوانش یک اثر ادبی مورد توجه قرار میگیرد، بررسی نحوه بازخورد تصویر اجتماع و روابط مختلف موجود در جامعه در دنیای تخیل نویسنده است . آن چه در ذهن نویسنده میگذرد بیتردید از برداشت ها، قضاوت ها و احتمالا ایدئولوژیهای سیاسی اجتماعی زمان او خالی نیست . احمد محمود، نویسندة نام آشنای خطه جنوب ، در رمان همسایه ها با نگاه واقع گرایانه خود توانسته است با نشان دادن مراحل رشد و تکوین یک نوجوان بر گسترة روزگار ملی شدن صنعت نفت و دورة فعالیت های حزبی، دغدغه های نسلی را عیان کند. آشنایی همه جانبه نویسنده با اقلیم و فضای روزگار داستان ، خلق زبان و توصیفات قوی، شخصیت های ملموس و دوست داشتنی، روایت خطی و پرکشش ، نمایش واقعی و باورپذیر از فرهنگ و عقاید و گرفتاری های مردم و ارائه تصویری صادقانه از وقایع سیاسی دورة ملی شدن صنعت نفت ، از مهم ترین شاخصه های این اثر است . «خالد» در رمان همسایه ها در حقیقت نماد ملتی است که روزگاری طولانی گرفتار استعمار بیگانه بوده و حقوق خویش را نشناخته است ، اما سرانجام به آن مرحله از شناخت میرسد که در راه ملیگرایی حقیقی خود، با جهل ، فقر و ظلم مبارزه میکند.
خلاصه ماشینی:
احمد محمود، نویسندة نام آشنای خطۀ جنوب ، در رمان همسایه ها با نگاه واقع گرایانۀ خود توانسته است با نشان دادن مراحل رشد و تکوین یک نوجوان بر گسترة روزگار ملی شدن صنعت نفت و دورة فعالیت های حزبی، دغدغه های نسلی را عیان کند.
آشنایی همه جانبۀ نویسنده با اقلیم و فضای روزگار داستان ، خلق زبان و توصیفات قوی، شخصیت های ملموس و دوست داشتنی، روایت خطی و پرکشش ، نمایش واقعی و باورپذیر از فرهنگ و عقاید و گرفتاری های مردم و ارائۀ تصویری صادقانه از وقایع سیاسی دورة ملی شدن صنعت نفت ، از مهم ترین شاخصه های این اثر است .
از آنجا که خاستگاه ادبیات داستانی و به طور کلی هنر، در شرایط اجتماعی ریشه دارد، حرکت ها، تغییرها و جنبش هایی که در هر جامعه پدید میآید، در خلق و بازآفرینی آثار هنری مؤثر است ؛ چرا که موضوع و درون مایۀ بیشتر این آثار، از زندگی آدم های عادی گرفته میشود.
سؤالاتی که خالد از خودش میپرسد و چراهایی که مطرح میکند، فقط مختص او نیست ، بلکه جنبش بیداری و اعتراض به آرامی در میان مردم در حال ریشه دواندن است : «حالا دیگر حتی بچه های مدرسه هم رو سینه هاشان نوار دوخته اند «صنعت نفت باید ملی شود!»» (همان :١٦٨).
این مسئله خالد را به رابطه ای نامشروع وارد میسازد که همیشه به خاطر آن احساس گناه میکند: «اصلا نمیدانم چرا هر روز که میگذرد بیشتر از امان آقا خجالت میکشم ، گاهی میشود که دلم نمیخواهد توی صورتش نگاه کنم » (محمود، ١٣٥٣: ١٣).