خلاصه ماشینی:
"دختر بزرگش"مریم"شانزده ساله بود که سفر بیبازگشت پدر را نظاره می کرد و گفت: "من در طی این شانزده سال بهترین بابای دنیا را داشتهام و بابایم تا آخر عمر من همان بابای چهل ساله می ماند" (به تصویر صفحه مراجعه شود) دختر دیگرش"نرگس"از"جلال"نقل میکرد که وقتی فروشندهای رنگ نوک مدادی را برای مبلمان دفتر وکالت او پیشنهاد میکند،گفته است:"رنگ باید رنگ باشد مثل سبز،قرمز آبی...
نوک مدادی که رنگ نیست روح ندارد" خواستیم در این شماره به شرح باز گوییم که چگونه کوششهای"جلال"سبب شد که کانون وکلای دادگستری مرکز صاحب خانهای آبرومند در میدان آرژانتین تهران شود،یا چیزی از تحقیقات او نقل کنیم که نشانی از مراتب فضل او باشد.
اما به توصیه دوست مشفقی بهتر آن دیدیم که یادداشت خصوصی او را نقل کنیم تحت عنوان"به یاد کبوتر مصطفی"تا نمونهای باشد از لطافت روح او و نشانی از مهر به پسرش"مصطفی" "مجله وکالت" امروز ساعت یک بعد از ظهر رفتیم فرودگاه پروازهای ساها تا بلیط بگیریم و به مشهد برویم."