خلاصه ماشینی:
"ویتگنشتاین که از پیشگامان معروف فلسفه تحلیلی به شمار میرود میگوید:«فلسفه وظیفهای جز توضیح آنچه میدانیم ندارد،و این توضیح بدون استفاده از زبان یا کلام غیر ممکن است،بنابر این فلسفه در واقع تحلیل کلام یا زبان کلامی است.
فیلسوفان تحلیلی معتقدند که مشکل کار در این است که ما زبان را که ابزار بیان است درست بکار نمیبریم،بنابر این ما باید مرزهای زبان را بشناسیم، ما در چه چیزهایی باید سخن بگوییم و در چه چیزهایی باید سکوت کنیم.
به عبارت دیگر فلسفه تحلیلی یک نوع رهیافت است،نوعی برخورد با مشکلات است و فیلسوف تحلیلی سه کار را وظیفه اصلی خود میداند: الف)تحلیل مفاهیم ب)تحلیل مدعیات ج)تحلیل پیشفرضهای مدعیات مور و راسل بیش از هر چیز در واکنش به ایدهآلیسم،به تحلیل رو آوردند.
همینطور قضایایی که بیان میشوند مورد تحلیل فلسفی قرار میگیرند و پس از مشخص ساختن معانی آنها معلوم میشود که این قضایا درخور تحقیق علمی هستند یا نه و آیا میتوان نسبت به صدق و کذب آنها اظهار نظر کرد.
بدین ترتیب، ناتوانی از درک نحوه استعمال مفاهیم روانشناختی- نظیر احساسات عواطف و امیال-توجه فیلسوفان را به مسایل خاصی معطوف کرده است،مسائلی چون علم به اذهان دیگر یا این که چگونه عواطف و امیال میتوانند موجب تغییراتی فیزیکی در جسم شوند یا بالعکس با این تصور از فلسفه،تحلیل مفاهیم مورد نظر به جای حل) evloS (مسایل آنها را منحل) evlossiD ( میکند،زیرا فلاسفه با این کار درمییابند که صورتبندی ایشان از مسأله بر خطاهایی در مورد خود این مفاهیم،استوار بوده است(19) در بین مؤسسان فلسفه تحلیلی(راسل و مور)دو دیدگاه نسبتا متفاوت دیده میشود."