چکیده:
هدف از این بررسی تطبیقی نه چندان مرور شباهت های دو کتاب بر اساس دیدگاه توصیفی و پیشاتحلیلی معمول، بل بیش تر درآمدی است بر نوعی رویکرد آسیب شناسانه به ترجمه هایی که در ربع قرن اخیر از آثار پسامدرن در کشور ما انجام گرفته اند. منشا پژوهش نه بی خبری از نظریه های مدرن دریافت (réception) است، نه بی توجهی به نقش معمارگونه خواننده در ساخت متن. نه غفلت از دیدگاه والتر بنیامین در خصوص سترون بودن ارجاع به مخاطب در بررسی جایگاه و ارزش یک اثر یا مجموعه ای از آثار، نه نیز بیگانگی با نظریه های ادبی ـ فلسفی مربوط به سکوت و مخاطب گریزی نوشتار که اندیشه اروپایی، از افلاطون تا موریس بلانشو، هر بار به طریقی در تبیین آن ها کوشیده است و ماحصل نهایی شان چیزی نتواند بود جز دیدگاهی پیشاپیش ضد بارتی، ناظر بر مرگ خواننده ای که بارت تولد او را در گرو مرگ مولف می دانست. جستار حاضر، در عین باور به همه نگره های بالا، خود را به این اصل پای بند می شمارد که برترین اندیشه ها، در شرایط مشخص، ممکن است ناکافی یا حتی یک سره ناکارآمد جلوه کنند و باید با توجه به نیازهای روز مورد بازنگری قرار گیرند و یا موقتا معلق گردند. نظریه های آلمانی مربوط به ترجمه با نمایندگانی چون گوته، شلایرماخر، پان ویتز و بنیامین نیز از این امر مستثنی نیستند: طنین انداز ـ کردن ـ عنصر ـ بیگانه ـ در ـ زبان ـ خویش، به منزله فصل مشترک این نظریه ها و به مثابه اصلی که پیشاپیش از نگره های فرانسوی قائل به سکوت ادبیات خبر می دهد، همواره نیازمند تفسیرهای مناسب و متناسب با زمان ـ مکان ترجمه است. نقد حاضر در آرزوی دست یابی به چنین تفسیرهایی است. در عین حال، این نقد با توجه به موضوع، کمیت، و روش خود هیچ داعیه ای نمی تواند داشته باشد مگر اشاره به ضرورت برخی بررسی های تاریخی، آماری، و مخاطب شناختی در رابطه با استقبال ایرانیان از آثار پسامدرن و ارائه فرضیه هایی که صحت و سقم شان باید از طریق همین بررسی ها اثبات شود. باری نقد استوار بر فرضیه های هنوز اثبات نشده همواره محکوم است به نوعی تعلیق، نوعی نوسان میان حال و آینده. و البته محکوم به تردید و بی اطمینانی ابدی نسبت به ارزش و فایده خویش. آن نوسان و این تردید، اما، شاید دست کم دو معنا از معانی متعدد «بحران» باشند: بحرانی که در ذات نقد ثبت است و نه فقط از بلندپروازی او برای «ترسیم مرزهای سرزمین حقیقت»، بل نیز از بدگمانی ای می زاید که خود او را هدف می گیرد.
خلاصه ماشینی:
علاوه بر کاستی های مشترک در امر ترجمه ، شباهت های ظاهری و بیرونی این آثار نیز مقایسۀ آن ها را توجیه می کند: هر دو برگردان را نشر علم ، بـا شـکل و شـمایل هم سان ، در سال ١٣٨٩، به چاپ رسانده و نسخه های اصلی آن ها متعلق است به مجموعـۀ معروف و پرخوانندٔە درآمدهای بسـیار کوتـاه (Very Short Introductions) کـه انتشـارات دانشگاه آکسفورد (Oxford University Press) انگلستان از سال ١٩٩٥ به این سو بـه طبـع آن ها اهتمام دارد.
بدین معنا که چاپ درآمدهای بسـیار کوتاه بر اساس یک برنامـۀ اندیشـیده و منسـجم و بـا کیفیتـی شایسـته بـه احتمـال زیـاد می توانست نشر علم را به یکی از ناشران تراز اول کشور بدل سازد، در حـالی کـه چـاپ تنها دو برگردان از چهارصد عنوان این مجموعه ، آن هم با ظاهر نازیبـا، تصـویری از یـک ناشر بی برنامه و ساده انگار را تداعی می کند که نه چنـدان از مقتضـیات بـازار کتـاب آگـاه است ، نه از ماهیت کالایی کتاب و نه به ویژه از موقعیت بالفعل و بالقؤە خویش در صنعت نشر کشور.
اما آیا آشنایی خواننـدگان ایرانـی بـا نویسـندگان دو درآمد مورد بحث نیز در حدی بوده است که مترجم را از معرفـی آن هـا معـاف دارد؟ آیـا مترجم نمی توانسته است با مروری کوتاه بر زندگی و آثار جاناتان کالر یا کریستوفر باتلر راه را برای دریافتی بهتر از کتاب های آنان هموار سازد؟ تینا امرالهی دست کم مـی توانسـت بـه ترجمه های آثار جاناتان کالر در ایران ، پیش از سال ١٣٨٩، اشاره کند و بدین ترتیب بـارت : درآمدی بسیار کوتاه را در «خردفضا» (micro-espace)ی متشکل از این ترجمـه هـا٧ جـای دهد.