خلاصه ماشینی:
"در مجموع روزهای خاصی بود این مطلب هم گفتنی است که بعلت تصفیه تعدادی زیادی از استادان دانشگاه به بهانههای مختلف هنگام بازگشایی دانشگاهها مراکز علمی حقیقتا با کمبود استاد مواجه بودند به همین دلیل بنده درسهای مختلفی را میگفتم از دروس حقوق مدنی-از مدنی یک گرفته تا مدنی نه-تا اصطلاحات حقوقی به زبان عربی،ادبیات فاریس،منطق و مانند آنکه اقتضای ضرورت بود والا بدیهی بود که در همهی این دروس صلاحیت کافی را نداشتم اما سعی میکردم با تلاش و مطالعه شبانهروزی نقیصه را جبران کنم اینکه چقدر در تلاشهایم موفق بودم قضاوت آن با دانشجویان است.
از دوران وکالت چه خاطره تلخ و شیرینی دارید که برای خوانندگان ما نقل فرمائید؟ -خاطره شیرین وکالتی از نوع خاطراتی است که مظلومی با رأی عادلانهی دادگاه نجات مییابد و من از این نوع خاطره کم نداشتهام بویژه آن موکلانی که با مرگ یک گام بیشتر فاصله نداشتهاند اما خاطره تلخی که هیچگاه فراموش نمیکنم اینکه در یکی از ملاقاتهایم با یکی از موکلین در زندانی اوین که منتظر آمدن موکل بودم-زیرا معمولا مدت زمانی طول میکشد تا با رعایت تشریفات اداری، زندانی از بند اعزام شود-در راهروی قسمت اداری زندان مادر جوانی را دیدم که روی زمین نشسته و با چشمبند به کودک خود شیر میداد و کودک در تلاشی شگفت میخواست چشمبند را برداشته چهرهی مادر را به روشنی ببیند و مادر به لحاظ مقررات زندان سعی در جابجا نشدن چشمبند داشت، آن مادر اگرچه احتمالا جرمی مرتکب شده بود که به عقوبت آن گرفتار بود اما تلخی منظره هیچگاه از یاد رفتنی نیست."