چکیده:
ایستتیک (aesthetics)، بهفارسی زیباییشناسی، دانش گستردهای است و در طول تاریخ نسبتا کوتاه حضور رسمیاش در واژهشناسی فلسفی، مفهومی پرکاربرد یافته است. این دانش و واژه دال بر آن در بین مفاهیم متعددی که در نقد هنری ــ ادبی از آن استفاده میشود نیز حضور پررنگی دارد. در این مقاله، ضمن معرفی مختصر علم ایستتیک و بحث درباره ساخت دستوری برابرنهاد این واژه در زبان فارسی، نشان داده میشود کاربرد این اصطلاح در متون فارسی معمولا نادرست است و خواننده در برخورد با این واژه، باید این احتمال را قوی بداند که با واژهای اشتباه و/یا نابهجا روبروست
خلاصه ماشینی:
این مقاله که بنا دارد به کاربرد این اصطلاح، مخصوصا صورت فارسی آن، در متون منتشرشده به زبان فارسی بپردازد در پی یافتن پاسخ برای دو سؤال است؛ اول اینکه زیباییشناسی یعنی چه؛ و دیگر اینکه که آیا این واژه، در جای درست خود بهکار میرود یا نه و چرا؟ این مقاله چند بخش دارد؛ در بخش نخست، مفهوم فلسفی ایستتیک، بهاختصار گفته میشود.
(سوانه، ۱۳۹۳، ١٧) البته بحث در رابطه با زیبایی، امر زیبا، امر مطبوع، زیبایی هنری و طبیعی، التذاذ حاصل از مواجهه با هریک و تفاوتهای آنها از آغاز تولد فلسفه در یونان باستان، در آثار افلاطون همچون هیپیاس بزرگ، مهمانی، قوانین، و برخی قطعات پراکنده در دیگر مکالمات او، آغاز شد و در اثر شناختهشدۀ ارسطو، بوطیقا، بهعنوان اولین اثر مدون در زمینۀ نقد هنری، از همان روزهای نخستین بحث در رابطه با ارتباط هنر و زیبایی، از حوزۀ فلسفۀ هنر استقلال یافت؛ اما در گذر تاریخ فلسفه، در اندیشۀ برخی فلاسفه که از بزرگترین ایشان میتوان از هگل نام برد، با هنر پیوندی ناگسستنی داشته است؛ یا در اندیشۀ برخی فلاسفه، همچون کانت، در شاخهای جدا از انواع حکمت نقادانه مورد مطاله قرار میگیرد.
(همان، ۱۶) گرچه این اصطلاح بعدا در مسیر تاریخ تفکر، در معانی مختلفی درحیطههای علم امرمحسوس، نظریۀ امر زیبا، و شاخهای از فلسفۀ هنر رواج پیدا کرده است، آنچه را که در رابطه با شکلگیری و تعریف این اصطلاح نمیتوان از نظر دور داشت همین پیوند عمیق دانش زیباییشناسی با «امر محسوس» است؛ حتی فیلسوف ایدهآلیستی همچون هگل نیز، جایی که تعریف متعالی خود از زیبایی در ارتباط با روح را بیان میکند، زیبایی را «بیان حسی روح آزاد» معرفی میکند (هولگیت، ۱۳۹۳، ۲۴) و بهنحوی بر لزوم به حس دریافتن امر زیبا تأکید میکند.