خلاصه ماشینی:
رجب افشنگ-تنکابن آواز مهر ای یار گلهای سرخ روسریات را به یادگار از زخم بازویم همراه خود ببر بگشای و عاشقانه ببویش سحرگهان چون کوهپایهها از خون گرم و تازهی اردیبهشت سرشار میشوند آنگاه رقص روسریات در باد با زخمهای منتشر من چون آخرین تشعشع خورشید در رقص سایهها *** سارای گمشده در اشکها و مرثیههای قبیلهام در ساحل ارس هر لحظهای که نام تو را میبرم در خون من اسبان بیسوار کهر شیهه میکشند و رد مادیان سپیدی را در برف سینهی سبلان دنبال میکنند ** سارای گمشده در دور دست ابری رؤیاها هر صبح از پی رمهای که گلبوتههای پیرهن مهربان تو، عطر تو آوازهای گرم تو را میشناخت با پوستین کهنهی آن سالها میآیم و پس میزنم این مه این برفها این بوتهها این چشمهها این آبشارها این درهها و دامنهها را با بادها فراز با رودها فرود میآیم اما عطری ز گیسوان رهایت آوازی از فوج پرندههای صدایت یا تکهای ز پیرهن تو نماندهست راهی برای یافتن تو نماندهست تنها با شانههای برف گرفته در شعلههای شعر قدم میزنم و ذوب میکنم هر شب تمام قلب خودم را اما مرا این رودها به تو نرساندند در ساحل کدام بهشت آرمیدهای سارای گمشده دکتر حسن صادقیپناه-اردبیل خورشید چقدر بی غروب رفتهام به صبحهایی که تاریک است سمت لبخندهایی سرخ لباسهایی لطیف و دستهایی پاک دلتنگم از کسی که نمینوشد گلچشمههای خورشید را.