چکیده:
در آثار صدرالمتالهین و میرداماد حیثیات با ملاک جزء موضوع بودن یا خارج از
موضوع بودن حصر عقلی در دو معنا می یابند، که اصطلاح حیثیت تقییدیه برای
حیثیتی که جزء موضوع است (اعم از جزء حقیقی در مرکب حقیقی یا جزء اعتباری
در مرکب اعتباری) و اصطلاح حیثیت تعلیلی برای حیثیتی که خارج از موضوع است،
وضع گردید. جدای سخن از ملاک تقسیم که خود به صورت واضح معنای حیثیت
در معنای جزء موضوع، در آثار « حیثیت تقییدیه » تقییدیه را روشن می کند، استعمال
میرداماد و صدرالمتالهین کاشف از آن است که این اصطلاح در دوره های بعدی
دانسته شده، و در هیچ جا به « واسطه در عروض » دستخوش تحریف گشته و مساوی با
این که اصطلاح حیثیت تقییدی بر معنای جدید وضع شده، اشاره نشده بلکه وانمود
می شود که حکمای پیشین نیز حیثیت تقییدیه را در این معنا به کار م یبرده اند. حتی
با فرض این که گفته شود، فیلسوف را با لفظ کاری نیست، به طور کلی واسطه در
عروض را نمی توان حیثیتی از موضوع دانست.
In Mulla Sadra's and Mir Damad's works، modes- with the criterion of being part of subject or out of subject- are restricted in two meanings: mode of delimitation and mode of causation، mode of delimitation for the mode which is part of subject (both real part in real composite and imaginary part in imaginary composite) and mode of causation for the mode which is out of subject. Regardless of criterion of division that clears mode of delimitation meaning obviously، mode of delimitation usage in part of subject meaning in Mulla Sadra's and Mir Damad's works، shows this term has been distorted in later periods and supposed equivalent of "mediator of occurrence". Never and nowhere has been mentioned the usage of new meaning for mode of delimitation but it is pretended that the previous philosophers applied mode of delimitation in this new meaning. Even though it is said that a philosopher does not deal with terms، generally mediator of occurrence cannot be considered as a mode of the subject.
خلاصه ماشینی:
"[ ٤٣، ج٢، ص ٢٨٥] میتوان در برخی از آثار حکیم سبزواری و برخی از حکمای معاصر ایشان ردیابی نمود؛ حکیم سبزواری در شرح مننومه و نیز شرح بر اسماء الحسنی بیانی دارد که به ننر میرسد حیثیت تقییدیه را همان واسطه در عروض دانسته ، گرچه تصریحی بر این امر نکرده است [١٩، ج٣، ص٥٠٤؛ ٢١، ص ٥٨]، اما در عین حال در آثار دیگر وی نه تنها تصریح به چنین امری یافت نشد، بلکه از تعریفی که در برخی از آثار خود از حیثیت تقییدیه اراشه نموده ، خلاف تطبیل مذکور قابل استنبار است [٢٢، ج ١، ص ٩٣؛ ج٧، ص١٩٨؛ ٢٠، ص ٢٩١].
علاوه بر این که برخی از فلاسفه در اثبات برخی از موارد مذکور که از منزه بودن خداوند از ترکیب از حیثیات بهره بردند و یا در مواردی که به تنزه خداوند از حیثیات حکم نموده اند، تصریح دارند که مقصودشان از حیثیات مورد نفی از خداوند، حیثیات تقییدی است : (الف ) میرداماد و صدرالمتألهین و همفکران ایشان در ضمن اثبات قاعده الواحد که به نفی ترکب خداوند از حیثیات پرداخته اند، مباحث مربور به حیثیت تقییدی و تعلیلی را در همین بحث مطرح نمودند، و تصریح کردند که حیثیت تقییدی مکثر ه ات است نه تعلیلی ، بلکه گاه صریحا مقصود از حیثیت را بیان کرده اند که تعدد صادر اول ، موجب تکثر در حیثیت تقییدی در مورد خداوند میشود، سید احمد علوی در شرح تقویم ای یمان میرداماد میگوید: «تکثور الحیثیر التقییدیر یستلزم تکثور العلور الفاعلر» [٣٧، ص ٥٤٦]."