چکیده:
لیکاف با نقد دیدگاه ارسطویی درباره استعاره، نظریه شناختی استعاره را پایه گذاری
کرد. با فرض پذیرش نظریه شناختی استعاره، مفاهیم انتزاعی مطرح در فلسفه اسلامی
نیز به واسطه استعاره های مفهومی قابل فهم می شوند. این استعاره ها اغلب به صورت
ناخودآگاه از سوی فلاسفه مورد استفاده قرار گرفت هاند. وجود به عنوان یکی از مهمترین
پایه های فلسفه ملاصدرا به واسطه استعاره های متعددی مفهوم سازی می شود. استعاره
تجربه متعارف ما از پدیده محسوس نور را در قالب مجموعه ای از ،« وجود نور است »
توصیفات وارد متافیزیک صدرایی کرده و جهت مفهوم سازی وجود به کار می گیرد.
استعاره مذکور در متافیزیک و معرفت شناسی صدرایی نقش به سزایی دارد. تشکیک
وجود مبتنی بر این استعاره قابل فهم می شود. همچنین بر اساس این استعاره، وجود
می شود. « ظاهر بذاته و مظهر لغیره » متصف به ویژگی
Lakoff criticized Aristotelian view of metaphor and founded cognitive theory of metaphor. Assuming the acceptance of this theory، abstract concepts in Islamic philosophy are understood by conceptual metaphors. The conceptual metaphors are often unconsciously used by the philosophers.
The existence as one of important bases of Mulla Sadra’s philosophy is conceptualized by several conceptual metaphors. “Existence Is Light” metaphor imports our conventional experiences of sensible light in format of systematic descriptions to Mulla Sadra’s metaphysics and applies it to the conceptualization of the existence. The mentioned metaphor plays remarkable role in Sadrian metaphysics and epistemology. The gradation of the existence is understood by this metaphor; the existence، like light، can be intense or weak. According to this metaphor، the existence، like light، is self-manifesting and makes others apparent.
خلاصه ماشینی:
"در قالب این استعاره ، ملاصدرا مجموعه ای از توصیفاتی که دربارٔە نور محسوس به صورت متعارف مورد پذیرش قرار گرفته است را وارد متافیزیک کرده و برای توصیف مفهوم انتزاعی وجود به کار میگیرد.
همان گونه که مشاهده میشود سهروردی جهت پایه ریزی فلسفۀ خود به سراب محسوسات میرود و بر این نکته تش کید میورزد که محسوسات بسیخ ، همانند ه وی و صوت ، قابل تعریف نیستند و تنها از طریق حپ بینایی و شنوایی میتوان به حقیقت آنها دست یافت و هیم راه حسی و عقلی دیگری برای دست یابی به حقایق این امور وجود ندارد.
تلاش ملاصدرا در جهت ایجاد این تمایز از آنجا ناشی میشود که نور یکی از مهم ترین ابزارهای او جهت ایجاد نظام مفهومی و استدقلی پیرامون وجود است ، حال آنکه نور در نزد حکمای مشای یک عرض محسوس و جزای از عالم ماده محسوی میگشت .
ملاصدرا در کتای اسفار خویش از همین نظریه دفال کرده و بیان میدارد که «نور محسوس بما هو محسوس عبارت است از نحؤە وجود جوهر مبصر حاه ر در نزد نفپ در جایی غیر از عالم محسوس و اما آنچه به ازایی این نور در عالم خارر موجود است ، وجودی زااد بر وجود رنی ندارد»٢ z٥ ،ر ٤، خy٩٢.
در چارچوی این استعاره ، تجربۀ متعارف ما از نور محسوس که مجموعه ای از توصیفات را شکل میدهد، وارد متافیزیک صدرایی شده و جهت توصیف وجود به کار گرفته میشود."