خلاصه ماشینی:
"اگر از این زاویه به این تحولات نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که در عصر جدید چرا انقلاب رخ میدهد،در حالیکه در نظام فئودالی رخ نمیدهد؟ نظام سرمایهداری و طبقهی نوخاسته حامل پیام است و میتواند اشراف را عقب براند،در عین حال سلطنت به صورت یکپارچه دیده میشود،سلطنت و کلیسای کاتولیک به هم پیوند خوردهاند،باید این چارچوبه شکسته شود باید هر کدام از آنها به طور جداگانه مورد انتقاد قرار گیرد.
پیش درآمد انقلاب فکری،انقلاب فلسفی است،تا زمانیکه عصیان متافیزیکی رخ ندهد،عصیانی سیاسی رخ نمیدهد،پس کار متفکران از آنجا آغاز شد که نقش الوهیت را در سلطنت تغییر دهند،تاکنون گفته میشد سلطنت موهبت الهی است،برای گرفتن این پشتوانه اولین کار متفکران این بود که مفهوم خداوندرا به سطح خداوند طبیعت تغییر دهند،در کتب مذهبی قوانین ثبت شده ولی در قوانین طبیعی،قانون وضع شده و انسان میتواند به مدد عقل خود آنها را تغییر دهد و خود انسان قانونگذار شود،این در واقع تنزل و پایین آوردن قادر مطلق به شکل خدای طبیع گامی است که متفکران و فلاسفه از آنها کمک میگیرند.
این حقوقدانی باعث شد که ذهن او منطقی و معقول باشد و به این مسائل بیاندیشد،اولین انتقاد جدی و نهایتا تعیین کنندهای که از نظام سیاسی و حکومت فرانسه صورت گرفت توسط مونتسکیو بود و در«نامههای ایرانی»آن را در معرض نمایش گذاشت،این هیچ ارتباطی به ایران ندارد،او در اثر خود اینطور وانمود میکند که یک ایرانی در فرانسه هست که برای دوستان خود در ایران نامه مینویسد و نارساییهای دربار فرانسه را منعکس میکند و از قول ایرانی میگوید که پادشاه،وزراء و افراد مهم را از میان نوکران خود برمیگزیند یعنی به جای اینکه پادشاه فرانسه از میان افراد صحیح و شایسه کارگزاران خود را برگزیند."