خلاصه ماشینی:
"عباس باقری-زابل (به تصویر صفحه مراجعه شود) صنوبر و عشق از خویش گذشتم به پرچمی که از خونم بر افراشتم تا فریادم طلایهدار درختانی باشد که در باد ایستادند ** عشق را صنوبری میخواستم سبز و بلند استواری مردانی که از خاک برآمدند- -و در چشمانداز همیشهی خورشید جاودانه شدند اکنون به رنگ شفق کلامشان جاریست و دستی که به یادشان ستاره میچیند دستهای من است نه چشمهای تو که از حقارت خویش تاریک گشتهاند اگر بتوانی به کلامی مرا برویانی همهی خاکسترم آتش میشود فریادی که از تنومندی درختانش ریشه برگرفته است تا باد باد سهمناک در برابرش زانو بزند رجب افشنگ-تنکابن (به تصویر صفحه مراجعه شود) نگاه ما بگو برای رسیدن به تو نگاه کنم رسیده وقت که من پا به کفش راه کنم تو امتداد تمام نظارههای منی نه اینکه از سر عادت تو را نگاه کنم قبول میکنم از من قشنگتر شدهای و لذتیست برایم نگاه ماه کنم چه میشود که دلم را به آبها بزنم و مثل آدم و حوا کمی گناه کنم چه اشتباه قشنگی که عاشق تو شدم خدا کند که همیشه من اشتباه کنم شهرزاد محمدزاده-خرمآباد نشان شقایق میروم دشت به دشت -کوه به کوه کوله بارم اندوه من پی گمشدهای میگردم که بپرسم از او «خانهی دوست کجاست» ** با سرانگشت کسی میگوید: از گلستانه کمی بالاتر پای یک کوه بلند زیر یک گنبد سبز مردی از نسل شقایق خفته ست و چه زیبا گفته ست «به سراغ من اگر میآیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من» جواد جهانآرایی-کاشان عاشقانهها در کبودی جهان دستهای عاشقم را به پای تو ریختم و بر آستان نگاهت دیر ماندم اما..."