خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر،اگر سخن خود را به تجارب درونی به زبان آمده انسانها معطوف کنیم،خواهیم دید که هیچ تجربه تفسیر نشدهای وجود ندارد و هر آنچه تجربه شده،آنگاه که به کسوت الفاظ در میآید،متأثر از شرایط و احوال اجتماعی هر فرد تفسیر میشود،تا جایی که حتی خود زبان نیز مقولهای از نوع تجربه قالب بندی شده انسان و متأثر از شرایط زیستی و فرهنگی او به شمار میآید و از این روست که به خاطر بسترهای فرهنگی مختلف و نیز خرده فرهنگها،جریانهای فکری و ذهنی هر جامعه در تبیین و تفسیر تجارب درونی انسانها، مدخلیت تام داشته و هر تجربهای بریده از این مقولات جز احساسی گنگ،درک نشدنی و انتقال ناپذیر نخواهد بود.
حال اگر زبان عربی نیز واسطه انتقال تجربه دینی و نبوی رسول اکرم(ص)شده است،باز در قالب همین گفتمان میگنجد و آن را نه میتوان ذاتی آن لحاظ کرد،نه عرضی آن؛نه ضروری دین است که عدم التزام به آن،مستلزم ارتداد شود و نه چیزی زاید و غیر ضروری برای وحی.
معانی از همان نخستین آغاز دم حیات،بر آدم عرضه شد و لذا اوست که به انسان اسماء و معانی را آموخت«و خداوند عالم،همه اسماء را به آدم تعلیم داد»(32)به این ترتیب،زبان،خود نوعی ماهیت الوهی دارد و لذا هیچ استعبادی ندارد که وحی خداوندی با واسطه یا بی واسطه،بر قلب پیامبر بنشیند و البته آن هم نه به صورت الهامات گنگ و غیر شفاف بلکه به زبان عربی مبین و استوار، «این قرآن به حقیقت از جانب خداوند است، جبرئیل روح الامین نازل گردانید و آن را بر قلب تو فرود آورد تا خلق را متذکر ساخته و از عذاب خدا بترسانی»(33)این وحی،از جانب خداوند حکیم و علیم است."