چکیده:
داستانهای کودک در بخش دینی و از جمله داستانهای رضوی، از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چرا که کودک در سالهای اولیهی زندگی با عنصر مهمی به نام مذهب مواجه میشود که شاکلهی شخصیت دینی او را در بزرگسالی شکل میدهد. از اینرو، ادبیاتی که به مقتضای حال کودکانه کودک باشد اگر بهطور موفق عمل کند، بهترین راه برای القای مفاهیم والای دینی است و عکس این قضیه نیز صادق است. پژوهش حاضر که تحلیلی است در زمینهی داستان کودک رضوی، نشان داد که از یک طرف، بر خلاف عقیدهی برخی نظریهپردازان ادبیات کودک همچون ژاکلین رز و جک زایپس که معتقدند ادبیات کودک اصلا وجود ندارد، داستان کودک به معنای واقعی وجود دارد و از طرف دیگر نشان داد که راه ورود به دنیای ادبیات دینی صرفا تمرکز بر نگارش زندگینامهی بزرگان دینی نیست، بلکه استفاده از شگردهای خاص روایی علاوه بر هنریتر کردن اثر بر تاثیرگذاری آن نیز میافزاید.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش سعی بر آن است که در ابتدا مشخصه و چگونگی ادبیات کودک دینی مورد ارزیابی قرار گیرد و سپس به صورت تخصصی، داستانهایی کودکانه که بر اساس زندگی امام رضا(ع) و فرهنگ رضوی است، بررسی شود.
مرحوم نادر ابراهیمی در کتاب «مقدمهای بر مراحل خلق و تولید ادبیات کودک» نیز شبیه همین مسئله را مطرح میکند: «نویسندهی (داستان کودک) اثر آمادهی خود را ابتدا برای کسانی میخواند که آنها را دوست، خویش و همراه نویسنده میخوانیم...
کودک در خلال شنیدن داستان با شخصیت اصلی قصه همراه میشود و مشکلات و مصائب او را چنان دنبال میکند که گویی خود اوست که دچار این بحرانها شده است.
بدون تردید، شخصیت امام رضا(ع) به مانند دیگر معصومین(ع)، از پیچیدگیهای خاصی برخوردار بوده و محاسن ایشان متعدد و قابل ذکر است؛ اما زمانی که با مخاطب کودک روبهرو هستیم و محدودیت در ارائه، قلم نویسندهی هنرمند باید یک یا چندی از آن صفات حمیده را انتخاب و به بهترین نحو ارائه کند؛ بهگونهای که کودک و ذهن پاک او را هر چه بیشتر تحت تأثیر این امام بزرگوار قرار دهد.
نکتهی دیگر آن است که در این گونهی ادبی نسبت به داستان، خلاقیت کمتری وجود دارد؛ اما داستان «دوچرخه» از این جهت متفاوت است، زیرا که با استفاده از روش خلاقهی قصه، برای کودک هم ایجاد لذت و کشش حاصل میکند و هم منظور و موضوع معرفی بهتر عنوان میشود.