چکیده:
در مرحله اول بحران هویت را باید به مثابه رویکردی آسیب شناسانه به مبحث هویت ملاحضه کرد و چنانچه مولفه های آسیب زا در پدیده هویت مورد شناسایی قرار گیرد ، خود زمینه ای برای آسیب زدایی تلقی خواهد شد . در زمینه سوابق تاریخی هویت در ایران ، بررسی مقطعی از تاریخ گذشته یعنی از حدود 170 سال پیش ، اهمیت اساسی دارد ؛ زیرا غرب با دانش و کارشناسی نوین و دانش و فناوری نظامی برتر ، زمینه نوعی سلطه را بر سرزمین های اسلامی ، به ویژه ایران ، فراهم نمود . رویکردهای ایران در مواجهه با تمدن غرب ، غالبا متکی بر الف ) رویکرد طرد ، نفی ، و انکار و ب) رویکرد مرعوب شدن ، خودباختگی ، و تسلیم بوده و متاسفانه رویکرد سومی که به گزینش آگاهانه از تمدن غرب متمایل باشد در کار نبوده است ؛ و اذا عقب افتادگی جامعه ایران در آن زمان و بعد تا حدودی محصول از دست دادن هویت و خود باوری ما تلقی می شود . نقاط آسیب پذیر هویت در ایران عبارتند از گسست فرهنگی ، تضاد نسل ها ، تحولات فزاینده ، فقدان تمامیت ، فن آوری ماهواره ای ، مهاجرت وسیع ، و شهرهای بزرگ .
خلاصه ماشینی:
"در جامعه ایران،بحران هویت از پیشینه تاریخی خاصی برخوردار است که پارهای از صاحب نظران معتقدند که بحران هویت در ایران زمانی آغاز میشود که ما عنصر غرب و لیبرالیسم غربی و منطق حاکم بر منطق جهانی را در معادله هویت ایرانی مطرح کنیم؛همان طور که ایرانیان،در اواخر صفویه،بحران هویت نداشتند و تلفیق نسبتا کارآمدی میان ایرانی بودن و مسلمان بودن ایجاد کرده بودند(سریع القلم،1383، ص 45)و از طرفی دیگر معتقدند که برای آگاهی از این موضوع،اجمالا باید به محدودهء زمانی حدود 170 سال قبل بازگشت و مسئله را از آن زمان به بعد مورد بررسی قرار داد(فلاطوری،1363،ص 16).
عدم واکنش بموقع ایران در برابر این دو پدیده و روح استعمارگری و سوداگری و توسعه طلبی غرب که از پیشینه تاریخی ویژهای برخوردار بود،موجب آن شد که جامعه ایران اولا،نوعی احساس فاصله طولانی با دستاوردهای علمی و صنعتی تمدن غرب کرده و احساس ناتوانی زیادی در دستیابی به علوم و فنون پیشرفته غرب نماید؛ ثانیا،به تبع آن،احساس ضعف،خود کم بینی و حقارت در برابر نظام تمدن و فرهنگ غرب حاصل شود و زمینه برای عدم قابلیت در انطباق خود با تحوات جدید مهیا شود؛ ثالثا،نوعی تردید در باورهای فرهنگی و فکری و مذهبی خود احساس نماید که این خود به دلیل فقدان تحلیل دقیق و صحیح مسئله بوده است؛ رابعا،اتخاذ نوعی تقلید شتابزده و نسنجیده از عناصر فرهنگ غرب برای فائق آمدن بر احساس خود کم بینی و خود ناباوری تا جایی که برخی از روشنفکران نظیر تقیزاده در این خصوص معتقد بودند که برای رسیدن به قافله تمدن باید از فرق سر تانوک پا فرنگی شویم؛ خامسا،با تقویت روح تقلید و اقتباس از تمدن غرب،پایبند به ارزشها،باورها و معتقدات فرهنگ خودی،بتدریج ضعیفتر شد و پیوندهای تعلق میان بخشی از افراد جامعه و فرهنگ ملی گسیخته گردید و رشتههایی که بخشی از هویت فرهنگی آنها را شامل میشد،از میان رفت و نوعی فرهنگ مقلد جایگزین آن چیزی شد که از آن به فرهنگ مولد(برتر)تعبیر میکنیم."