چکیده:
مقاله حاضر در صدد تبیین نظریه شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق) درباره نفس ناطقه انسانی و بررسی و نقد این نظریه از منظر دیگر متفکران، بهویژه صدرالمتالهین و برخی از محققان معاصر است. سهروردی ابتدا به تعریف نفس با دو رویکرد مشائی و اشراقی و سپس اثبات وجود نفس و تجرد آن می پردازد. او نهایتا با بهره گیری از کارکردهای وجودشناختی و معرفت شناختی عامل «اشراق»، هویت نفسرا نور محض مجرد معرفی می کند و در اینجا تغییر و گذاری جدی از رویکرد مشائی به رویکرد اشراقی را به نمایش می گذارد. دیدگاه های سهروردی در باب نفس و مسائل پیرامون آن، از جمله نوآوری های مهم فلسفی وی هستند؛ لیکن برخی از متفکران، بهویژه صدرالمتالهین و برخی از محققان معاصر نقدهایی را بر نظریه اشراقی نفس و مجموعه مباحث سهروردی در این عرصه وارد ساخته و دیدگاه های وی را به چالش کشیده اند. بر مبنای این نقدها، به نظر نگارنده، می توان ضمن اذعان به کوشش سهروردی در ارائه دستگاه مفهومی جدید، انسجام درونی آرای وی و اهتمام وی به تعیین نقش معنویت در ارتقای نفس، برخی از آرای او در باب نفس را ناکافی ارزیابی کرد.
خلاصه ماشینی:
"صدرالمتألهین در تأیید دیدگاه سهروردی مبنی بر اینکه هویت نفس را نمیتوان با جوهریت، شیئیت، انیتی که ذات خود را ادراک میکند، عدم غیبت و اموری از این دست تصویر کرد، بیان میدارد که حقیقت نفس همانا وجود است و نه هیچ امری زاید بر آن؛ وجود نیز همان چیزی است که به زبان اشراق نور خوانده میشود.
اگر، به نظر سهروردی، عالم ماده ذاتا سراسر تاریکی و فینفسه فاقد هرگونه حقیقت نوری و ادراکی است و لذا فقط میتواند دارای نور عرضی یا حسی- مانند نور خورشید و نور چراغ- باشد، پس میتوان پرسید که همین نورهای عرضی و حسی، از کجا و بر مبنای چه قابلیتی در ماده، به عالم مادی راه یافتهاند؟ به نظر میرسد سهروردی میتوانست نور را تا مرتبة امور مادی و حسی فرو آورد؛ یعنی ماده را نیز ذاتا و فینفسه دارای مرتبهای- هرچند مرتبهای نازل- از نور و ادراک بداند و مراتب مختلف نور- از عالم مجرد تا عالم ماده- را با این مطلب که صدرالمتألهین جسم را دارای مرتبهای از ادراک - هرچند ادراکی بسیار ضعیف- میداند، مطلبی است که دستکم به لحاظ فلسفی و عقلی محض، به جای خود قابل بحث است؛ زیرا آنگونهکه فلاسفة قبل از وی تصریح کردهاند، به نظر میرسد ادراک به معنای حقیقی کلمه، یکسره از آن نفس و فعل نفس است و نه جسم."