چکیده:
زبان شناسی شناختی، رویکردی است که به زبان به عنوان وسیله ای برای کشف ساختار نظام شناختی انسان می نگرد. این رویکرد که در سه دهه اخیر در زبان شناسی مورد توجه روزافزون قرار گرفته است، زبان را نمودی از نظام تصویری ذهن می داند. زبان شناسان شناختی معتقدند استعاره پدیده ای شناختی است و آنچه در زبان ظاهر می شود تنها نمود این پدیده شناختی است. از نظر زبان شناسان شناختی، استعاره به هرگونه فهم و بیان تصورات انتزاعی در قالب تصورات مملوس تر اطلاق می شود. در این مقاله سعی شده است تا شناخت مختصری از زبان شناسی شناختی و نقش مهم استعاره در این رویکرد به دست آید.
خلاصه ماشینی:
"در زبانشناسی شناختی،زبان اساسا به عنوان نظامی از مقولات در نظر گرفته میشود و ساختار صوری زبان نه به عنوان پدیدهای مستقل، بلکه در مقام نمودی از نظام مفهومی کلی ranization) (general conceptual ،اصول مقولهبندی،سازوکار پردازش و تأثیرات تجربی و محیطی مورد مطالعه قرار میگیرد(گیررتس،1995).
از آنجا که در زبانشناسی شناختی،زبان به عنوان بخشی از قابلیتهای شناختی انسان در نظر گرفته میشود،موارد زیر در زبانشناسی شناختی اهمیت پیدا میکند: 1-ویژگیهای ساختاری مقولهبندی در زبانهای طبیعی(نظیر مدلهای شناختی،تصاویر ذهنی و استعاره) 2-فصل مشترک معناشناسی و نحو 3-ارتباط میان زبان و تفکر که شامل مسئله نسبیت و یا جهانهای تصوری و...
اگر نقش اساسی زبان مقولهبندی است-که این خود یکی از ادعاهای مهم زبانشناسی شناختی است-پس معنا باید نخستین پدیده زبانی باشد که مورد توجه قرار میگیرد.
این رویکرد به استعاره پاسخی است به این پرسش که«ما چگونه حوزههای انتزاعی مانند عشق،عدالت،زمان و یا ایدهها را بازنمایی و یا درمورد آنها فکر میکنیم؟» لیکاف و جانسون(1980)ادعا میکنند که نظام تصوری ذهن انسان بر پایه مجموعه کوچکی از مفاهیم تجربی شکل گرفته است؛ مفاهیمی که مستقیما از تجربه ما ناشی میشوند و به خودی خود-و نه در ارتباط با حوزههای تصوری دیگر-تعریف میشوند.
ادعای اصلی این رویکرد آن است که استعاره-بر خلاف نظر ارسطو-امری صرفا زبانی و در حد واژگان نیست،بلکه فرایندهای تفکر انسان اساسا استعاری میباشند؛یعنی نظام تصوری ذهن انسان اساسا بر مبنای استعاره شکل گرفته و تعریف شده است و استعاره به عنوان یک بیان زبانی دقیقا به این دلیل میسر میشود که در اصل،ریشه در نظام تصوری ذهن انسان دارد."