خلاصه ماشینی:
"شعر (به تصویر صفحه مراجعه شود) زیر نظر:اکبر بهداروند (به تصویر صفحه مراجعه شود) سهم من پیراهنهای جوان برادرهای تنی بهارهای شناور در سپیده دم اکنون وقتی برای تنفس یک سیب سهم کمی داریم زخمی که از بوییدن انار به فوران میآید تا پوست خود را چون تنی ناتنی بدراند وقتی که ماه نقلهای سپیدش را هنوز بر کاکلهای حنایی نریخته است پیراهنهای جوان برادرهای بی بازو به حجله گاه سنگی سدر و آغوشی که برای فشردن خلاصه شده است بهمن ساکی-اهواز موج شوق شور غزل به خوانده شدن از دهان توست این طعم سالهاست که زیر زبان توست از راه گوش میرسد و لانه میکند در ذهن من که گوشهی دنج جهان توست بگذار صادقانه بگویم که شعر من واژه به واژه،زیر نفوذ زبان توست هر فصل نو برانهترین میوهی کلام در هر دهان نه،در سبد واژگان توست شعری که حرف نو بزند،کار نو کند شعر زمان حال نه،شعر زمان توست پس کیست من که حرف دلش را نگفته است وقتی زبان،زبان تو حرف از آن توست بال و پری اگر بدهد شوق میروم تا فرصت پرنده شدن آسمان توست پس لا اقل به حرف دلم گوش کن عزیز این چند روز عمر که من میهمان توست مهدی فرجی-کاشان آواز ورجاوند این سنگ نوشتهها خلاصهای است از آوازهای آبی آنانی که میخواستند ستاره شوند اما،اینک در میان دو بال سنگی کرکسی به خواب رفتهاند که هر روز صدای نبض شما را میشمارد."