چکیده:
ادراک حسی یکی از مهم ترین انواع حالات ذهنی است، زیرا در شکل گیری بسیاری از باورهای روزمره و اساسی ما، و در نتیجه در معرفت ما درباره جهان و حتی مهم تر اینکه در شکل گیری بسیاری از مفاهیم ما سهیم است. من در این مقاله به تفصیل درباره واقعیت های ادراک حسی که هر نظریه ای باید آنها را لحاظ کند می پردازم؛ واقعیت هایی همچون شفافیت، خطا و توهم حسی و نیز درباره مسائل ادراک حسی، به ویژه مسائل متافیزیکی و معرفت شناختی، که هر نظریه ای باید به آنها پاسخی درخور دهد بحث می کنم. به نظر می رسد که نظریه های مربوط به ادراک حسی یا تجربه ادراکی بخشی از واقعیت ها و مسائل مربوط به تجربه ادراکی را نادیده انگاشته اند و تنها به برخی از آنها توجه کرده اند. من در این نوشته می کوشم تا نشان دهم که نادیده گرفتن برخی از این واقعیت ها و مسائل از سوی نظریه های ادراک حسی بدان دلیل است که در خود این واقعیت ها و مسائل تنشی وجود دارد و در نتیجه نظریه های مختلف ناگزیرند که برای تبیین دسته ای از این واقعیت ها و مسائل اولویت قائل شوند.
Perception is one of the most important types of mental states in that it plays an essential role in the formation of many of our ordinary and basic beliefs and hence our knowledge of the world، and perhaps more fundamentally، in the formation of many of our concepts. In this paper، I will elaborate the facts that any theory of perceptual experience should accommodate، such as transparency، illusion، and hallucination، as well as the problems that such theories should address، such as the metaphysical and epistemological problems. However، it seems that theories of perceptual experience have overlooked some of these facts and problems and limited themselves only to some of these. In this paper، I seek to show that this is because there is a tension within the facts and problems concerning perceptual experiences and this leads different theories to give priority to the explanation of a certain set of such facts and problems.
خلاصه ماشینی:
com چیستی ادراک حسی به نظر می رسد کشمکشـی میـان واقعیت هـای اولیـه دربـارٔە ادراک حسـی (perception) وجود دارد؛ هر یک از این واقعیت ها ما را به سمت نظریـه ای خـاص دربـارٔە تجربـه های ادراکی می برند؛ برای مثال ، اینکه تجربۀ حسی شـفاف اسـت یـا نـوعی از گشـودگی بـه سوی جهان است ، ما را به سمت نظریه هایی می برد که ادراک حسی را نوعی بازنمایی یا رابطۀ مستقیم با اشیای پیرامون تعبیـر می کننـد و اینکـه ممکـن اسـت توهمـات حسـی ای وجود داشته باشد که از ادراک های حسی مطابق با واقـع تمیزناپذیرنـد، مـا را بـه سـمت نظریه هایی می بـرد کـه ادراک حسـی را امـری کـاملا درونـی قلمـداد مـی کننـد.
خطای حسی ایـن اسـت کـه چیـزی در بیـرون وجـود داشـته باشد، ولی دربارٔە برخی یا همۀ ویژگی های آن خطا کنیم ؛ ماننـد اینکـه گوجـه فرنگی را ٦٦ به عنوان یک توپ قرمز و گرد ببینیم یا آن را به صورت گوجه فرنگی گرد و سـبز یـا بـه صورت گوجه فرنگی بیضی و قرمز یا به صورت گوجه فرنگی بیضی و سبز یا به صـورت توپ سبز و بیضی ببینیم ، اما در توهم حسی (به ازای آنچه تجربه مـی کنیم )، هـیچ چیـزی در بیرون وجود ندارد؛ ماننـد اینکـه گوجـه فرنگی قرمـز و گـردی را روی میـز صـبحانه ببینیم ، با اینکه هیچ چیزی روی میز وجود ندارد.