خلاصه ماشینی:
"بررسی و ارزیابی این انگاره که در نگاه نخست صائب مینماید به فرصتی دیگر و بحثی تفصیلیتر نیازمند است،اما آنچه میتوان در این نوشتار بدان اشارت داد این است که صرف طرح«نظریه فیض» در آثار فیلسوفان اسلامی بویژه فارابی و ابن سینا در جهت تبیین سلسله مراتب هستی و نیز انتساب کتاب «اثولوجیا»به ارسطو که در واقع بخشهایی از کتاب«انئاد»(نه گانهها)اثر پلوتینوس است نمیتواند کوششهای گستردهء فیلسوفان مسلمان را صرفا به قلمرو اندیشههای فیلسوفان نو افلاطونی فرو بکاهد و نوآوریهای فکری آنها را نادیده انگارد.
اگر این ادعا،تنها انگیزهء این گروه از پژوهشگران برای فرو کاستن فلسفه اسلامی به فلسفه عربی است،آنگاه ناگزیر باید فلسفه پدید آمده در سرزمینهای مسیحی دوران قرون وسطی که به زبان لاتینی نگارش یافته نیز میبایست با عنوان فلسفه لاتینی یاد شود و نه عنوان فلسفه مسیحی،که تاکنون چنین تعبیر شده است.
افرادی که به چنین انگارهای وفادار میمانند به نظر میرسد شناختی واضح و متمایز از فلسفه و کلام و دارا نیستند و مرزی میان این دو حوزه فکری برقرار *اگر طبیعت کتابی است که با دست پروردگار نوشته میشود، کتاب تاریخ نیز لوحی است که با نقش اندیشه و قلم اعلای عقل و تفکر رقم میخورد.
در اینجا ممکن است این پرسش پیش میآید که آیا فلاسفه اسلامی در فهم و درک اصول اعتقادات به نحو معقول و مستدل،تا چه اندازه کامیاب بودهاند؟»(ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام ج 3 ص 33 و 34) استاد فلسفه دانشگاه تهران،در پاسخ به این پرسش در جایی دیگر چنین میافزاید که:«آنچه دارای اهمیت بسیار است و نباید از آن غافل بود جنبه عقلانی دین است."