چکیده:
یکی از بیماریهای پژوهش در فرهنگ ما،بیتوجهی محققان و نویسندگان به آثار معاصران خویش و مسکوت گذاشتن آنها است.این وضع،گویی نویسندگان را به ساکنان جزایر پراکنده تبدیل کرده است که در تنهایی خود به سر میبرند و از وجود ساکنان جزایر دیگری خبری ندارند. این مقاله،در جهت تحلیل آسیب فوق،پس از طرح مسئله و به دست دادن نمونههایی،پنج مطلب به همپیوسته را به بحث گذاشته است.نخست دلایل رایج ارجاع ندادن را گزارش و بررسی کرده،و دوم پیامدهای آنرا تحلیل کرده است.مطلب سوم به کارکرد استناد و ارجاع به معاصران پرداخته است.چهارمین مطلب دربارهء مواردی است که میتوان استثنایی بر اصل ارجاع دادن دانست فرجامین بخش مقاله،کوششی است برای به دست دادن معیاری جهت داوری در موارد دشوار.
خلاصه ماشینی:
"اما برای خوانندهای که پیشتر ترجمهء دیگری از این کتاب را دیده است که به قلم مرحوم سعید نفیسی نزدیک نیم قرن پیش منتشر شده و همچنان در بازار موجود است،این پرسش پیش میآید که آیا استاد از این ترجمه بیخبر بود،یا آنرا شایستهء حتی اشارتی نمیدید.
این نگرش اجتماعی و جمعی به علم و کتابت،موجب میشد تا هرکس دست به قلم میبرد،کارش موجه باشد و بتواند،از نظر علمی و اخلاقی از دلیل نوشتن کتاب خود دفاع کند.
همچنان میتوان دلایل متعدد دیگری را برای عدم ارجاع به معاصران خود یافت و در این نوشته گنجاند،لیکن همهء این دلایل به دو دلیل اصلی باز میگردد:نخست فقر علمی نسبت به یافتهها و تحقیقات جدید،و دوم ضعف اخلاقی در عرصهء تحقیق و اسیر خود بودن.
برای مثال اگر کسی کتابی بنویسد و از شیوهء عدم ارجاع به معاصران پیروی کند،حاصل کار او اثری خواهد بود با منابعی که ممکن است متعلق به سی سال قبل و پیشتر از آن باشد.
در نتیجه زیانکار اصلی این روش شخص محقق است؛ زیرا خوانندگان،دیر یا زود متوجه وجود آثار دیگری در حوزه تخصصی او میشوند و ممکن است عدم ارجاع وی به معاصران،به دو شکل تفسیر کنند و بگویند:او یا از حوزه کاری خود بیخبر است و یا حاضر نیست به آنها ارجاع دهد.
5. مقابله به مثل برخی از محققان به گونهای اصیل به پیشبرد دانش یاری میرسانند و استانداردهای علمی را رعایت میکنند،لیکن مهمترین نقصشان آن است که از ارجاع دادن به معاصران خویش سخت پرهیز دارند و حتی هنگام انتخاب متنی برای مطالعه و ارجاع دادن،دقت میکنند که نویسندهء آن یکی-دو نسل از آنان مسنتر باشد."