چکیده:
مسئله شناخت و به دنبال آن شناخت حضوری، از اهم مسائلی است که اساسا در دو حوزه هستیشناختی و معرفتشناختی از آن سخن به میان رفته است. پیگیری شناخت حضوری در امور مادی به تبع آموزههای دینی مرتبط با این موضوع، انگیزه حکمای اسلامی را در پرداخت به این مسئله افزونتر نموده است؛ چه اینکه شناخت حضوری به امور مادی علیرغم پراکندگی و غیبت اجزای آن، به دقت و اهمیت این مسئله افزوده است. تحلیل شناخت حضوری در مادیات در دو ساحت «شناخت حضوری مادیات» و «شناخت حضوری به مادیات» و به دنبال آن، حل تعارض جمع میان علم و ماده، با بهدستدادن نسبیبودن اوصاف تجرد و مادیت، دستاوردهایی است که نگارنده آنها را در این پژوهش از مرئای حکمت متعالیه به بررسی نشسته است. علامه طباطبایی با تاکید بر اصل این چارهجویی، لکن با رهیافتی دیگر به حل این تعارض دامن زده است.
The question of knowledge، followed by immediate knowledge is one of the most important issues in the field of ontology and epistemology that basically talked about. Following immediate knowledge in matters due to religious teachings related to the material subjects has greated Islamic philosopher’s incentive to this problem. According as، immediate knowledge to material things in the face of presence and absence of its components، has added the certitude and importance of this issue. Analysis of Immediate knowledge in the material under two headings: « immediate knowledge of materials and immediate knowledge to materials» and then، conflict resolution between science and material، by showing of immateriality and materiality relativity، are achievements that I put them in this study according to transcendental philosophy. Tabatabai with an emphasis on the principle of this solution but with a different approach has solven this conflict.
خلاصه ماشینی:
"از میان کلمات حکمای اسلامی فی الجمله چنین انتظار میرود که اساسا حضور توسط اتصال وجودی (ابنسینا، [بیتا]، ص190/ مطهری، 1380، ص276)، اتحاد وجودی (بهبهانی، 1377، ص377/ ملاصدرا، 1363، ص109) یا علاقه ذاتی 1 میان عالم و معلوم حاصل گردد؛ لکن آنچه میتوان در باب تحقق حضور بدون رجوع به کلمات اربابان معیارهای پیشگفته به دست داد، چنین است که اگر عالم و معلوم با هم عینیت داشته باشند یا اینکه میانشان رابطه علی- معلولی حاکم باشد، یقینا حضور در آنجا تحقق یافته است و چنانچه خواسته شود به گونهای دقیقتر مصادیق این دو رابطه را در حکمت متعالیه مطالعه گردد، نخست باید نظر داشت که علاقه ذاتی مورد ادعای صدرالمتألهین در عالم و معلوم، زمانی تحقق میپذیرد که تجرد هر کدام از عالم و معلوم از ماده احراز و آنی غبار ماده بر پیکرشان ننشسته باشد؛ به دیگر سخن هیچ موجود جسمانی از جهت جسمانیتش نه مدرک است و نه مدرک واقع میگردد؛ چراکه نه تنها ذات فرودینش برای دیگران حاضر نیست که برای خود نیز غایب است.
حاصل آنکه: اولا، بنیان علم حضوری بر حضور دو شیء نزد یکدیگر بنا شده است؛ ثانیا، حضور غیر از وجود است که اگر چنین باشد باید هر چیزی به چیز دیگر عالم باشد یا معلوم او واقع شود؛ ثالثا، حکما در تبیین ملاک حضور به معیارهایی چون اتصال، اتحاد یا علاقه ذاتی اشاره کردهاند؛ رابعا، از نگاه صدرایی، علاقه ذاتی لازم در تحقق علم زمانی حاصل میشود که عالم و معلوم هر دو وجود شدید مجرد از ماده پیدا کرده باشند؛ زیرا جسم، ماده و ابعاد مادی ملاک احتجاب و غیبت است و موجود مفارق از ماده و عوارض مادی است که میتواند خود و آنچه را که با آن اتصال و پیوستگی دارد، حضورا بیابد."