چکیده:
«ضعف اخلاقي»، پديده اي رواني است و اين پرسش را مطرح مي كند كه چگونه انسان با وجود آگاهي از نادرستي يك عمل، بدان دست مي زند. اين مقاله به بررسي ديدگاه دو تن از متالهان مسيحي و فيلسوفان مدرسي درباره ضعف اخلاقي، يعني آگوستين و آكوئيناس مي پردازد. از نگاه آگوستين، گناه اخلاقي هنگامي پديد مي آيد كه آدمي، اراده اش از خير سرمدي و نامتناهي غافل باشد و يا اينكه از آن روي گردان باشد. آدم، نخستين انساني بود كه با ضعف ارادة خود، دچار گناه شد و آن موجب سقوط وي گرديد. اين ضعف اراده، در نسل آدم جريان يافته و موجب بروز شرور اخلاقي در وي مي گردد. توماس بر اين باور است نفس را دو قوه است كه از اين دو، يكي پست تر و ديگري برتر است؛ اولي ميل و دومي را اراده مي نامد. از نظر وي، براي انجام فعل اخلاقي، صرف داشتن معرفت كافي نيست، بلكه صدور فعل، نيازمند شكل گيري ساير مبادي فعل اختياري است. از نظر وي، انسان عادي به عنوان يك فاعل اخلاقي خطاكار، هرگز از روي لجبازي و با برنامه ريزي قبلي مرتكب گناه نمي شود، بلكه فقط در شرايطي كه از اختيار برخوردار است، دچار سوء استفاده از قدرت انتخاب خود مي شود. درحاليكه انسان فاسد و شرور به عكس، «از روي انتخاب» مرتكب عمل زشت مي شود؛ زيرا اين گونه اعمال، اساساً در راستاي اصول و اهدافي است كه براي زندگي خود برگزيده است.
Moral weakness is a psychological phenomenon; the question raised here is that that how man carries out an action despite having knowledge that it is wrong. This paper examines the viewpoint of two Christian theologians and scholastic philosophers; Augustine and Aquinas، about moral weakness. In Augustine`s viewpoint، moral sin is committed when man، in his will power، ignores the eternal and infinite good or even turns away from it. Adam was the first man who committed a sin due to the weakness of his will; a sin that caused the Fall of Adam. The weakness of man`s will runs from generations to generation and leads to moral evils. Tomas believes that there are two powers for self; one is superior and the other is inferior. The first one is desire and the second one is will. Augustine believes that having mere knowledge is not enough for carrying out moral acts. Rather formation of other principles of voluntary action is required for a moral action. He believes that a normal human being، as a sinful moral agent، never commits a sin with a pre-planned pertinacity. Rather he misuses his power of choice when he has the will to choose. On the contrary، a corrupt and wicked man chooses to commit a sin، because those sins are basically in line with the principles and objectives that he has chosen for his life.
خلاصه ماشینی:
"ازاینرو، آگوستین در فصلهای دوازدهم و سیزدهم از کتاب چهاردهم، برای اینکه فهم ژرف و عمیقی از چرایی توارث گناه ذاتی و پیامدهای آن به دست دهد و این اشکال را پاسخ دهد، توضیحی تفصیلی ارائه میکند که خلاصهای از آن چنین است: شاید برای کسی دشوار باشد که بفهمد چرا سایر گناهان طبیعت بشری را تغییر نمیدهند.
از نظر آکوئیناس، در فرایند گروش و ایمان، شخص به اندازه کافی به پذیرش یک آموزه، بهعنوان حقیقت وادار نمیشود، بلکه بر اثر عمل ارادی خود، خویشتن را به باورداشتن آن متمایل میسازد؛ زیرا متعلقات ایمان ناگزیر با مسائل الوهی سروکار دارد که فراتر از ظرفیت شناختی انسان است.
از نظر توماس، فعل ایمانی نمیتواند معلول بداهت عقلی باشد، بلکه حاصل مداخلة اراده است؛ چراکه ایمان به حکم توصیفش، مقتضی این است که عقل چیزی را قبول کند که آن را مغایر اصلی از اصول اولیة عقلی، یا یکی از لوازم ضروریاش میداند.
ممکن است انسان نسبت به قوه مبدأ صدور فعل خود، آگاهی داشته باشد، اما با وجود این معرفت، همچنان قادر بر کنترل فعل خود نباشد.
اما در نقد بنایی آن باید گفت: مطابق نگاه توماس، اگر فرد پس از ایمان آوردن، بر خلاف احکام دینی و الزامات ایمانی خود عمل کند، دچار ضعف اخلاقی نیست؛ زیرا برخلاف علم خود عمل نکرده است.
اما واقعیت این است که این عمل، هم منتسب به اراده وی است؛ زیرا اساسا اعمال اختیاری بر دو نوع هستند: افعالی که مستقیما خود عمل تحت تصرف انسان قرار میگیرد؛ افعالی که عمل به صورت غیرمستقیم و از ناحیه مقدماتش مورد مباشرت انسان واقع میشود."