چکیده:
سیاست خارجی روسیه برآمده از اندیشه هایی است که در مکاتب فکری موجود در فضای اندیشگی این کشور ریشه دارند. ماهیت این مکاتب به صورت جسته و گریخته مورد پژوهش قرار گرفته است ولی درباره دسته بندی مشخص این مکاتب و تاثیر آنها بر روند شکل گیری سیاست خارجی روسیه در قبال ایران، پژوهشی در دست نیست. در این رابطه، مقاله حاضر با طرح چند پرسش به این موضوع میپردازد؛ ایران دارای چه جایگاهی در مکاتب فکری معاصر سیاست خارجی روسیه است؟و چرا ایران نتوانسته جایگاه مناسبی در سیاست خارجی روسیه داشته باشد؟ مکاتب فکری موثر در سیاست خارجی روسیه کدام هستند؟ نگاه این مکاتب نسبت به ایران چگونه است؟ در این راستا با بهره گیری از پژوهشهایی که توسط متخصصین این حوزه انجام پذیرفته و با این ایده که ایران در نگاه مکاتب اوراسیاگراتر و دولتگرا، حائز جایگاه مهمتری بوده، اما در نگاه آتلانتیکگرا و ملیگرا کم اهمیتتر تلقی میشود؛ به این مهم دست یافتیم که جایگاه متفاوت ایران در این مکاتب فکری و رویکردهای پرنوسان و بعضا متناقض سیاست خارجی روسیه نسبت به ایران، ناشی از وجود نگرشها و مکاتب فکری سیاسی متفاوت طی تجارب تاریخی و پیشینههایی از اقتصاد و تحولات سیاسی در این کشور ارزیابی میگردد. به بیان دیگر بیش از آن که این تغییرات در سیاست خارجی روسیه ناشی از تحولات بین المللی باشند، ریشه در مسائل داخلی روسیه و گفتمانهای نشأت گرفته از آن دارد.
خلاصه ماشینی:
در این رابطه ، مقاله حاضر با طرح چند پرسش به ایـن موضـوع مـی پـردازد، ایـران چـه جایگاهی در مکاتب فکری معاصر سیاست خارجی روسیه دارد؟و چرا ایران نتوانـسته جایگـاه مناسبی در سیاست خارجی روسیه داشته باشـد؟ مکاتـب فکـری مـوثر در سیاسـت خـارجی روسیه کدام هستند؟ نگاه این مکاتب نسبت به ایران چگونه است ؟ در پاسخ بـه پرسـش هـای طرح شده این ایده مطرح می شود که ایران در نگاه مکاتب اوراسیاگراتر و دولت گرا بـه لحـاظ اهمیت نگرش شرقی و جنوبی در سیاست خارجه حائز جایگاه مهـم تـری اسـت ، امـا در نگـاه آتلانتیک گرا و ملی گرا به دلیل وجود دیدگاه مبتنی بر غرب در این مکاتب کم اهمیت تر تلقی می شود.
از دید نو لیبرال ها، نهادها بـه ویـژه نهادهـای بـین المللـی از طریق قواعد، اصول و فرایند تصمیم گیری بر رفتار و اقدامات دولـت هـا در تعقیـب اهـداف در خارج و محاسبات سود و زیان تـأثیر مـی گذارنـد (کرمـی ، ١٣٨٥: ١٣٥-١٤٤)؛ لـیکن نقـش عوامل داخلی چون گروه های ذی نفوذ، شرکت ها، افکار عمـومی و جنـبش هـای اجتمـاعی بـر سیاست خارجی ، نقشی تعیین کننده محسوب می شوند چـرا کـه در نظامـات لیبرالـی قـدرت دولت به واسطه پاسخگویی دموکراتیک به شهروندان ، حاکمیـت قـانون و ملزومـات بازارهـای اقتـصادی محـدود مـی گـردد (١٢ :٢٠٠٨ ,Griffiths and Callaghan and Roach).