چکیده:
هند از 1947 تا اواخر دهه 1980، سیاست جهان سومگرایی را در پیش گرفته بود، اما از اواخر دهه 1980، به عملگرایی اقتصادی متمایل شد. بنابراین، پرسش این است که چه عواملی سبب این تغییر در سیاست خارجی هند شده است؟ در پاسخ، این فرضیه طرح میشود که افول اخلاقگرایی و رشد دیدگاههای ملیگرایی هندو، رئالیسم و لیبرالیسم در درون هند، تغییر ساختاری نظام بینالملل از دوقطبی به تکقطبی و رشد فزاینده توان اقتصادی نظامی چین، سبب این دگرگونی در سیاست خارجی هند شده است. در این پژوهش از روش تبیینی استفاده شده و نظریه موازنه منافع، راهنمای بررسی فرضیه قرار گرفته است.
From 1947 until end of 1980s، India had taken a third world orientation in its foreign policy; however، it has consequently inclined towards economic pragmatism. Therefore، the question is that what reasons have led India towards this change. In response، the author raises the hypothesis that: demise of ethical orientation; growth of nationalistic views، realism and liberalism in the country، structural changes of the international system and replacement of bi-polar system with a uni-polar one and finally the Chinese military and economic rapid growth have cause the said change in the Indian foreign policy. This paper illustrates the reasons and uses the theory of balance of interests.
خلاصه ماشینی:
حال این پرسش مطرح است که چرا قواعد و هنجارهای نظـم موجـود بـرای برخـی دولـت هـا مشروع هستند و برای برخی دیگر نامشروع تلقی می شوند؟ شولر در این جا با نقـد والتـز بـه تبیـین مسئله می پردازد، این گونه که نظریه سیاست بین الملل والتز بـر ایـن اسـت کـه در سیسـتم خودیـار بین المللی ، فشار رقابت بر دولت ها بسیار سنگین تر از فشـارهای سیاسـی داخلـی یـا ارجحیـت هـای ایدئولوژیکی آن هاسـت (٥ :٢٠١٤ ,Schweller).
از همان آغاز در بعد سیاسی ، سیاست خارجی هند بـر اعتمـاد و اتکـا بـه نیـروی اخـلاق ، اجتناب از اتحادهای نظامی و امنیتـی بـا قـدرت هـای بـزرگ ، حمایـت از ظهـور دولـت هـای پسااستعماری در جهان سوم ، تلاش برای رهبری جهان سوم در نهادهای چندجانبه بـین المللـی از جمله سازمان ملل متحد، حمایت از جنبش های رهایی بخش ضد استعماری مبتنی شـد و در بعد اقتصادی ، خودبسندگی و برنامه های شبه سوسیالیستی ، برجسته ترین جنبه های رفتار خارجی هند را تشکیل می داد که آشکارا سیاستی تجدید نظرطلبانه با اهداف نامحـدود نسـبت بـه نظـم بین المللی بود.
نهـرو مشخصا علت اساسی جنگ در سیاست بین الملل را تلاش قدرت های بـزرگ بـرای سـلطه بـر جهان می دانست و باور داشت که متعهدشدن به شوروی یا ایالات متحده ، در واقع تبدیل هنـد به یکی از اقمار تحت سلطه ابرقدرت شرق یا غرب است و بر این اسـاس ، در بـین فشـارهای متعارض ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیکی ، انزوای هند را به وابستگی به قدرت هـای بـزرگ تـرجیح می داد (٤٠ :٢٠٠٤ ,Nehru).