چکیده:
نقد کهنالگویی یکی از رویکردهای نقد ادبی معاصر است که به کشف ماهیت و ویژگی اسطورهها و کهنالگوها و نقش آنها در ادبیات میپردازد. در این مقاله کهنالگوی داستان امیرارسلان بر اساس نظریۀ تفرد یونگ تحلیل کهنالگویی شده است؛ به این شرح که امیرارسلان بهعنوان قهرمان جستوجوگر برای رشد و تکامل و دستیابی به کهنالگوی خویشتن، حرکت خود را آغاز میکند و با دیدن تصویر فرخلقا (آنیما) بیدار میشود و به سطحهای تازهای از آگاهی دست مییابد. او با گذر از کهنالگوی نقاب به یاری پیر دانا به حذف سایه و یکیشدن با آنیما (فرخلقا) موفق میشود و فرایند تفرد خود را به سرانجام میرساند و به کهنالگوی خویشتن دست مییابد. ضمن اینکه او کهنالگوی مرگ و تولد دوباره را- که معنای آن استعلای حیات و تحول درونی است- با واردشدن در غار و چاه – که بیانگر بازگشت به مرحلۀ جنینی (مرگ آیینی) است – و بیرون آمدن از آن مکانها – که رمز تولد مجدد است - تجربه میکند.
Archetypal criticism is one of the contemporary literary criticism main approaches which discovers the nature and characteristics of the myths and archetypes and their role in literature. This article tries to carry out archetypal criticism of “The story of Amir Arsalan” according to the Jung’s individuation theory. As the hero searching progress and perfection and finding his archetype، Amir Arsalan begins journey and awakes by seeing the image of Farrokhlega (his anima) and achieves new levels of awareness. By passing of the persona archetype he can eliminate the shadow and get married and unify with anima (Farrokhlega) by the help of the wise old man and ends his individuation process and finally، he achieves his archetype. However، he experiences death and rebirth archetypes as revival of life and inner revolution by entering to cave and well- indicating return to fetus period(ritual death)-leaving there as the secret of rebirth.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله کهن ¬الگوی داستان امیرارسلان بر اساس نظریۀ تفرد یونگ تحلیل کهن ¬الگویی شده است ؛ به این شرح که امیرارسلان به عنوان قهرمان جست وجوگر برای رشد و تکامل و دستیابی به کهن - الگوی خویشتن ، حرکت خود را آغاز میکند و با دیدن تصویر فرخ لقا (آنیما) بیدار میشود و به سطح های تازه ای از آگاهی دست مییابد.
(164 در داستان امیرارسلان ، افراد متعددی در نمود پیر دانا جلوه گر شده اند و ضمن پرکردن خلأ درونی «من » کهن الگویی راه های رسیدن به مقصود را نشان داده اند، ازجمله خواجه طاووس (نگهبان دروازة روم ) و خواجه کاووس (قهوه چی) که خواجه طاووس ضمن نجات دادن امیرارسلان در هنگام واردشدن به شهر، او را فرزند خود و خواجه کاووس او را شاگرد خود معرفی میکند و همواره با پند و اندرزهای خود یاریگر او در مسیر فردانیت هستند؛ آصف وزیر که امیرارسلان را از به دارآویختن نجات میدهد و راه کشتن قمر وزیر (یکی از سایه های قهرمان ) و دیگر سایه هایش را به او نشان میدهد؛ طاووس (مرآت جنی) که راه شکستن طلسم باغ فازهر و غلبه بر سایه های موجود در این باغ را به او نشان میدهد؛ پیرمرد زاهد قلعۀ سنگباران که امیرارسلان با هدایت او طلسم ها را میشکند و گنج ها را پیدا میکند و به شمشیر زمردنگار دست مییابد.
امیرارسلان در نمود کهن ¬الگوی قهرمان و به عنوان نمایندة خودآگاه تدریجی و کوشش های آن برای رشد و تکامل ، از خودآگاهی به حیطۀ ناخودآگاهی قدم میگذارد و در این مسیر با آنیمای خودش که در وجود فرخ لقا نمود یافته است ، آشنا میشود (آنیما او را بیدار میکند تا به سطوح تازه ای از آگاهی دست یابد)."