چکیده:
در میان متفکران مباحث تمدنی ابن خلدون و دکتر سید جواد طباطبایی با دو بیان متفاوت بر زوال تمدنی و از جمله زوال تمدن اسلامی پای می فشرند. ابن خلدون حتمیت شهرنشینی و ضرورت از دست رفتن عصبیت ناشی از مدنیت را عامل زوال تمدنی می داند و دکتر طباطبایی تهی بودن فلسفه اسلامی از معارف فلسفه یونانی و توفق دین اساطیری بر عقل یونانی و رواج عرفان و عرفان زدگی و ترویج عربیت را از عوامل زوال اندیشه سیاسی و تمدن سازی می داند. وجود تناقض های درونی متعدد در اصول مطرح شده از سوی ابن خلدون انتقاد اصلی ما به اوست و نیز عدم شناخت مبانی تمدن ساز دین مبین اسلام و خلط مولفه های دین مبین با ادیان اساطیری و نیز عدم شناخت کافی از فلسفه اسلامی و یونانی زدگی بزرگ انتقاد ما به دکتر طباطبایی است. در این مقاله در ضمن رد آراء و نظرات این دو اندیشمند، در مقام اثبات امکان بازسازی تمدن نوین اسلامی هستیم.
Among the thinkers that research on civilization, with two different expression, Ibn Khaldun and Doctor Sayyed Javad Tabatabai believe in decline of civilization, including Islamic civilization.
Ibn Khaldun says urbanization, loss cooperation and tribal relations are factors that leads to fall of civilization.
Also doctor Tabatabai says emptiness Islamic philosophy from education ancient Greek philosophy, predominance of mythological religion over Greek wisdom, promotion of mysticism and propound Arabism are causes that collapse Islamic civilization and lead to deterioration of political thought.
There are a lot of internal contradictions that Ibn Khaldun considered as principles and this case is our main criticism to this thinker.
Also lack of knowledge from foundations civilization of Islam and Islamic philosophy, confusing between true religion with mythological religions and belief in the superiority of Greek thought, are our important criticism to refusal theory.
In this article we are opposed to opinion of these thinkers and we prove that reconstruction of new Islamic civilization is possible.
خلاصه ماشینی:
(نجفی ، ١٣٩٤، ١٠١-١٠٣) - نقد چهارم : وجود موارد نقض متعدد وارد بـر قـوانین اسـتخراج شـده از سـوی ابـن خلدون ابن خلدون ادعاهایش را که بیان گر قوانین حاکم بر تاریخ و جامعه اسـت بـه صـورت قطعی مطرح می کند و این در حالی است کـه مـوارد نقـض متعـددی از بـرای قـوانین قطعی الصدور از جانب او را در تاریخ می توان برشمرد.
اولا این اظهار نظر دکتر طباطبایی تنها صرف ادعای بی دلیل است و نمـی فرماینـد کـه چرا بعد از تبدیل ایران به جزئی از امپراطوری اسلامی دوران از خـود بیگـانگی انسـان ایرانی آغاز شده است ؟ اگر واقعا اسلام ایران را از عناصر طلایی پیشرفت تهـی کـرده پـس تمـدن ایرانـی در حقیقت تمدن و فرهنگ اصیلی نبوده است ، زیرا تمدن اصیل تمدن و فرهنگ مهاجم را گرفته و عناصر مطلوبش را جذب و عناصر نامطلوبش را دفع مـی کنـد.
(مطهری ،١٣٨٩، ج٥،٣٨) ب-٢) چکیده ادعای دوم : ناکارآمدی عنصر خلافت و لزوم تقلید از الگوی شاهنشـاهی ایرانی برای وصول به تکامل اجتماعی اولا چرا دکتر عصر خلفای راشدین را زرین معرفی می کند؟ آیا کنار زدن جانشـین بـه حق رسول خدا صلوات الله علیه و خلیفـه شـدن انسـان هـای غیـر معصـوم و دسـتور عمومی از برای عدم نقل و نگارش حدیث نبی مکرم اسـلام و نیـز سـعی بـر دوری از سوال در مورد تفسیر قرآن عصر زرینی محسوب می شود؟ ثانیا با توجه به نمونه های بالا در انحراف از اسلام راسـتین بایـد گفـت اگـر عمـل بـه بعضی از ظواهر دین مبین برای جامعه عصر زرینی به وجود می آورد پس عمل به تمام دین مبین و رجوع به اصل و لبش چه سرنوشت دلربایی را برای اجتماع انسانی رقم می زند.