چکیده:
نقد ادبی و زبان بایستۀ آن حتی به فرض حضور آن در ادبیات گذشتۀ ایران، سابقۀ چندانی ندارد چرا که زبانِ رایج و هنجار گفتمان پیشامدرن زبان مدح/هجو بوده است؛ نویسندگان و شاعران این دوره به تناوب گاه زبان مدح را به کار گرفتهاند، گاه نیز از زبان هجو استفاده کردهاند. اما با فرا رسیدن مشروطیت و استقرار گفتمان مدرن، به تدریج زبان مدح/هجو جای خود را به زبان نقد داده، زبان نقد زبانِ هنجار گفتمان ادبی مدرن میشود.
چرایی چنین تغییری را باید در تغییر گفتمان و پیشفرضهای آن جستوجو کرد؛ زبان مدح/هجو تنها در گفتمانی به زبان هنجار تبدیل میشود که پیشفرض آن نظامی سلسلهمراتبی (هرمی) باشد اما نقد ادبی و زبان نقد محصول گفتمان مدرن است؛ گفتمانی که پیشفرض آن برابری است. تنها در چنین گفتمانی است که امکان تحقّق نقد ادبی و زبان آن وجود دارد.
Literary criticism and it's necessery language doesn't have enough precedence in Persian literary history، becouase the popular language in premodern discourse was the "praise/ dispraise language". The writers and poets in this era usually used praise language and sometimes used dispraise language. But when parliamentary stablished in modern discourse، this language replaced by criticism language gradually and criticism language changed to usual language in modern discourse. The reason of this change must be researched in change of discourse and it's presupposithon. The praise/ dispraise language can be a usual language in a unequality structure، but criticism language is the result of a modern discourse that it's presupposithon is equality and just in this discourse the literary criticism and it's language can be and raise.
خلاصه ماشینی:
در غیاب نقدادبی و زبان آن نگاهی به چرایی غیاب نقد ادبی و زبان نقد در گفتمان ادبی پیشامدرن عیسی اخانی * من منا علی مد ∗∗ دی چکیده نقد ادبی و زبان بایستۀ آن حتی به فرض حضور آن در ادبیات گذشتۀ ایران ، سابقۀ چندانی ندارد چرا که زبان رایج و هنجار گفتمان پیشامدرن زبان مـدح /هجـو بـوده است ؛ نویسندگان و شاعران این دوره به تناوب گاه زبان مدح را به کار گرفتـه انـد، گاه نیز از زبان هجو استفاده کرده اند.
چرایی چنین تغییری را باید در تغییر گفتمان و پیش فرض های آن جست وجو کرد؛ زبان مدح /هجو تنها در گفتمانی به زبان هنجار تبدیل می شـود کـه پـیش فـرض آن نظامی سلسله مراتبی (هرمی ) باشد اما نقد ادبی و زبان نقد محصول گفتمـان مـدرن است ؛ گفتمانی که پیش فرض آن برابری است .
از آن زمان که فروخواندم آن کتاب کریم همــــــی سرایم یا ایها الملا به ملا بهار عام شکفت و بهار خــــاص رسید تو نو بهار کزان طبع و عقل یافت نوا بهار عام جهــــــــان را ز اعتدال مزاج بهار خـــــاص مرا شعر سید الشعرا (خاقانی ،١٣٦٨: ٢٩) پس از کدورتی که میانشان پیش آمد، او و شعرش را این چنین هجو کرد رشید که از تهی مغزی و سبک خردی پری به پوست همی دان که بس گرانجانی گــــه شناس قبول از دبور بی خبری گـــــــــــــه تمییز قبیل از دبیر نادانی سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حلی دون و لاف لامانی (همان : ٩٣١) به غیر از او می توان به قاآنی (٢) و حتی فردوسی (٣) نیز اشاره کرد؛ شاعرانی که در اشعارشان مدح و هجای یک شخصیت (و نه نقد آن ) در کنار هم دیده می شود.