چکیده:
هدف اصلی این پژوهش مقایسۀ رویکرد فلسفه برای کودکان با سایر رویکردهای مهم در موضوع تربیت اخلاقی است. بدین منظور با طبقهبندی رویکردهای تربیت اخلاقی بر اساس ابعاد وجود آدمی (باور، عاطفه، اراده و رفتار) به رویکردهای باورمحور، عاطفهمحور، ارادهمحور و رفتارمحور، مهمترین نظریهها ذیل هر یک از این رویکردها به طور مختصر تبیین شده است. در رویکرد باورمحور، نظریۀ تبیین ارزشها و نظریۀ رشد قوۀ قضاوت اخلاقی پیاژه-کلبرگ، در رویکرد عاطفهمحور، نظریۀ مراقبتیِ گیلیگان، در رویکرد ارادهمحور، نظریۀ سنتی-ارسطویی و در رویکرد رفتارمحور، نظریۀ رفتارگرایی اسکینر به اختصار تبیین شدهاند و سپس مزایا و معایب هر یک به ویژه انتقادات وارد بر آنها از منظر برنامۀ فلسفه برای کودکان مورد بحث قرار گرفته است. در ادامه تلاش شده است ضمن یک مقایسۀ تطبیقی نشان داده شود چه اشتراکها و افتراقهایی میان رویکرد برنامۀ فلسفه برای کودکان در تربیت اخلاقی که آن را به طور مختصر «حلقۀ کندوکاو اخلاقی» مینامیم، با هر یک از نظریههای رقیب وجود دارد. نتیجۀ نهایی این است که «حلقۀ کندوکاو اخلاقی» از تمام رویکردها و نظریههای دیگر در تربیت اخلاقی متمایز است و بنیانگذاران این برنامه به صورت آگاهانه تلاش کردهاند نظریهای در تربیت اخلاقی ارائه دهند که ضمن پوششِ تمام ابعاد وجود آدمی، جامع مزایای نظریههای رقیب و مانع نواقص آنها باشد.
خلاصه ماشینی:
با نبود معیار داوری ارزشی ، مستقل از ارزش های موجود نزد فـرد (در ادامـه ، شمارة ٥) و مساوی بودن جایگاه دو نظام منسجم اخلاقی متعارض ، آیا صـرف شـفافیت و سازگاری بیشتر می تواند انگیزه ای قوی برای تلاش جهت اخلاقی تر شـدن ، اگـر اساسـا در این نظریه چنین مفهومی معنایی داشته باشد، فراهم کند؟ دیوید لیـپ تشـریح مـی کنـد کـه مطابق با معیارهای رویکرد تبیین ارزش ها کشتن یهودی ها توسط نازی ها یک عمل اخلاقی می تواند محسوب شود چرا که نازی ها (١) بطور آزادانـه انتخـاب کـرده انـد یهـودی هـا را بکشند.
مثلا اگر کسی حفظ سلامتی را مهم ترین ارزش تلقی کند و بخواهد منابع اجتماعی و مالی را به منظور مراقبت های بهداشتی و پزشکی به تهیه و تأمین مواد غذایی بیش تر اختصاص دهـد، اما دیگری چنین دیدگاهی را نپذیرد و ترجیح دهد این امکانات در جهت ایجـاد شـهرهای زیبا یا پارک های سرسبز هزینه شود، بنا به نظریة رشد قوة قضـاوت اخلاقـی ، راهـی بـرای ارزیابی و ترجیح یکی از این دو بر دیگری وجود نخواهد داشت ؛ چرا کـه هـر دوی آن هـا ممکن است نهایتا بخواهند خواسته شان قانونی جهان شمول شود که همة انسان ها آن را اجرا کنند (الرود، ١٣٨١).
برنامة فلسـفه بـرای کودکـان بـر این که کودک بتواند قواعد اخلاقی را کشف کند و آن ها را از موقعیت هـای خـاص تعمـیم دهد مهر صحت می گذارد، اما تأکید انحصاری و افراطی بر چنین روندی را برای رسیدن به عدالت به عنوان اصل جهان شمول اخلاق صحیح نمی داند، چون ارتباط با مـردم واقعـی در اجتماعات واقعی مستلزم توجه بیش تر به مؤلفه های خاص موقعیـت اسـت .