چکیده:
افکار عمومی همواره خود را نیازمند توجیهی فراتر از تمایل ذاتی به مجازات میداند. پیامدگرایان، مجازات را به مثابهی «شری ضروری» میدانند که مشروعیّت آن، نه در اندیشهی حسن ذاتی این پدیدار، بلکه در پیامدهای حاصله از اجرای آن نهفته است. نظریهپردازان فایدهگرا، گونههای مختلفی از بازدارندگی را به رسمیّت شناختهاند که بر اساس آنها رنج حاصله از تحمیل کیفر، موجبات بازدارندگی مجرمان بالقوّه و سابقهدار از ارتکاب بزه احتمالی را پدید میآورد. لیکن، علیرغم مزایای قابل توجه این نظریه، نمیتوان با تکیه صرف بر کارکرد ارعابی کیفر، اطمینان حاصل نمود که به توجیهی مناسب برای مشروعیت مجازات دست یافتهایم. از همینرو، در این نوشتار برآنیم تا کارکرد نظریهی ارعاب را با معیارهای گوناگونی همچون اصول مورد پذیرش نظام عدالت کیفری، شرایط اقتصادی و اجتماعی بزهکاری، گونههای مختلف بزهکاران و عواملی از این دست مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
امّا، در برابر این برداشتِ مطلقاٌ کاهش گـرا، پرسـش بنیـادین ایـن اسـت کـه تـاریخ عـدالت کیفری، چه تصویری از واقعیت جرم و نیز واقعیت نرخ جرم برای ما ترسـیم نمـوده اسـت ؟ آیـا بـا قاطعیت میتوان اذعان داشت که این تصویر، همواره آمیخته با کاهش میزان جرم و دیگر گونه هـای نابهنجاری بوده است ؟ چنانچه نظری بدین تصویر بیافکنیم ؛ آیا میتوان امیدوار بود که در مرحله ای از تاریخ عدالت کیفری، میزان ارتکاب جرم با بهره گیری از گونه های بیشمار مجازات ها، که پیوسـته در حال تجویز و اعمال است ؛ به صفر رسیده و یا تا حدود بسیاری کاهش یابد؟ شکست انبوه کیفرمندیهای پیش گفته در کاهش نرخ جرم ، از سویی، بر دشـواری و پیچیـدگی معمای کیفر افزوده و از سوی دیگر نیز امکان دستیابی به تبیینی قابل اّتکا درباره چیستی و چرایـی این پدیدار را بیش از پیش ، به آرمانی دست نیافتنیتبـدیل کـرده اسـت .
بر اساس این برداشت ، کیفر از ایـن رو بـه عنوان یک شر ضروری، مورد پذیرش است که از طریق ارعاب بزهکـار و نیـز شـهروندانی کـه پیـام تحمیل رنج بر مجرم به آنها مخابره میشود؛ از تکرار یا ارتکاب جرم جلوگیری میکند.
در حالی که بنا به فلسفه ی ارعاب شخصـی، شـدّت مجـازات مجرم ، علاوه بر این که پاسخی در برابر ارتکاب جرم فعلی او است ؛ باید خاصیت بازدارندگی برای جرایم احتمالی آینده را نیز در بر داشته باشد.