چکیده:
اگزیستانسیالیسم (فلسفۀ اصالت وجود) یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین مکتبهای فلسفی و ادبی جهان در قرن بیستم میباشد که مهد پیدایش و رواج آن کشورهای اروپایی و بهویژه، آلمان و فرانسه بودهاست. در این مکتب فلسفی ـ ادبی، فرد انسانی به عنوان فاعلی آگاه شناخته میشود که در تجربۀ هستی و لمس معنای وجود، به طور بیواسطه با حقیقت زندگانی رویارو شده و پوچی و بیمعنایی زندگی خود را درمییابد، آنگاه با تکیه بر پاسداشتِ گوهرِ «آزادی» و با استفاده از امکان گزینش و انتخاب، هدفی برای خود برگزیده، به این شکل به سلسله رویدادها و حوادثی که «زندگی» نامیده میشود، معنا و مفهوم میبخشد. حکیم عمر خیام، شاعر و دانشمند اندیشهورز ایرانی در نیمۀ دوم سدۀ پنجم و آغاز سدۀ ششم هجری (دوازدهم میلادی) را به واسطه طرح پرسشهای بنیادین فلسفی در پیوند با هستی انسان و آغاز و انجام کار جهان و نیز باورمندی تلویحی و تقریبی به نقشآفرینی آدمی در تعیین مسیر خویش، با تأکید بر پیامها و توصیههای پی در پی مبتنی بر «دمغنیمت شماری» در رباعیات منسوب به او، میتوان از پیشگامان اگزیستانسیالیسم در سدههای میانه بهشمارآورد. این مقاله تلاشی در جهت همسو نشان دادن بنمایههای برجستۀ اگزیستانسیالیسم و اندیشههای فلسفی مطرح شدۀ خیام در رباعیات است.
خلاصه ماشینی:
"ربـاعیهـای زیـر از نمونـه سـروده هـایی هسـتند کـه نشـان از تفکـرات جبرگرایانـۀ شاعر دارند: آن را کـه بـه صـحرای علـل تاختـه انـد بــــی او همــــه کارهــــا بپرداختــــه انــــد امــــروز بهانــــه ای درانداختــــه انــــد فـــردا همـــه آن بـــود کـــه درســـاخته انـــد (خیام ، ١٣٨٤: ٥٥) بــر مــن قلــم قضــا چــو بــی مــن راننــد پــس نیــک و بــدش ز مــن چــرا مــیداننــد؟ دی بی من و امروز چو دی بـی مـن و تـو فـــردا بـــه چـــه حجـــتم بـــه داور خواننـــد؟ (همان : ٧٠) جالــب اینجاســت کــه در کنــار رباعیــات جبــرگرایانــه ، در برخــی رباعیــات منســوب بــه خیــام ، اعتقــاد بــه تــأثیر آســمان و گــردش افــلاک بــر زنــدگی بشــر، رد شــده و درواقــع ، انگار که از آن باور قبلی، به نوعی، عدول کرده است : نیکـی وبــدی کــه در نهـاد بشــر اســت شــادی وغمــی کــه در قضــا و قــدر اســت بـا چـرخ مکـن حوالـه کانـدر ره عقـل چــرخ از تــو هــزار بــار بیچــاره تــر اســت (همان : ٤٨) بــه نظــر مــا جبــرگرایــی خیــام اگــر بــه صــورت تعــدیل شــده پذیرفتــه شــود، بــا اگزیستانسیالیســم منافــاتی پیــدا نمــیکنــد؛ چراکــه اگزیستانسیالیســم نیــز بــا وجــود آنکــه نــدای «آزادی» ســرمــیدهــد و از انتخــاب و ارادة آزاد بشــری ســخن مــیگویــد، در ذات خــود، مکتبــی نیســت کــه وجــود محــدودیت هــا و تنگناهــا را در عرصــۀ حیــات بشــری انکـار کنـد و همـانطور کـه قـبلا اشـاره کـردیم ، برجسـته تـرین نماینـدة اگزیستانسیالیسـم ، یعنــی ژان پــل ســارتر، خــود از چهــار زنــدان : «گذشــتۀ شخصــی، زمــان ، مکــان و مــرگ » سـخن مـیگفـت ؛ همـان چیزهـایی کـه سـاختار شـرایط وجـودی مـا را تشـکیل مـیدهـد."