چکیده:
صدرالمتالهين مطابق با مباني خود در بحث وحدت و كثرت، و طرح وحدت تشكيكي وجود، به ارائه تفسيري عميق از حديث شريف «لاجبر و لاتفويض بل امر بين امرين» مي پردازد. در اين نظر كه تقرير آن با عنايت به معناي «مرتبه» در حكمت صدرايي شكل مي گيرد فعل انسان در انتسابي حقيقي هم به خود او و هم به خدا منسوب است. شاهكار صدرا در اين بحث اين است كه او اختيار عين جبر و جبر عين اختيار را براي انسان به تصوير مي كشد. در ديدگاه صدرا انسان در افعال اختياري خويش نيز مجبور است؛ ولي اين جبر، موكد اختيار است و نه منافي آن. در نظر او بر خلاف نظر حكما اولاً خداوند علت بي واسطه افعال است نه علت بعيد. ثانياً جبر و اختيار و به عبارتي تشبيه و تنزيه در منتها درجه خود با يكديگر قابل جمع اند. تشبيه صدرا از قول حكما به آب ولرم و از قول خودش به جسم فلك، روشنگر اين طرح است.
Mulla Sadra uses his own principles in the debate over unity، multiplicity and graded unity of being to develop a profound interpretation from the noble tradition “There is no compulsion and volition but something in between”. This approach is formed via exposing the meaning of hierarchy in Sadra’s theosophy، human deeds are attributed both to the individual himself and the divine will. His breakthrough in this debate is his depiction of volition as compulsion and compulsion as volition for humans. In this regard، human is obliged to conduct his own volitional action; nevertheless، this compulsion does not reject but approves of volition. For Mulla Sadra، unlike other theosophists، God is the proximate reason behind deeds not the remote one. Secondly، compulsion and volition or، in other words، purification and assimilation are unifiable. Sadra’s assimilation of mild water، according to many thinkers، and to the celestial body confirms this plan.
خلاصه ماشینی:
"بنا بر نظریۀ تشکیک در وجود، معلول وجود فی نفسه دارد، به این معنا که معلول ، وجودی دارد مغایر با هر وجود دیگری ، از جمله وجودش مغایر علت فاعلی خویش است ، ولی در عین حال بنا بر نظریۀ وجود رابط معلول ، وجود فی نفسه معلول ، عین وجود للعله آن می باشد و به عبارت دیگر، معلول وجودش عین تعلق و ربط به علت است ، حیثیتی جز ارتباط به علت ندارد، لذا باید گفت که «المعلول ذات هو الربط الی العله ، لا ذات ثبت له الربط الی العله » و این به معنای آن است که معلول از هیچ جهتی ، نه در ذات ، نه در صفات و نه در افعال ، هیچ گونه استقلالی از علت خویش ندارد، بلکه از هر جهت ، عین تعلق و وابستگی به علت خویش است [برای نمونه نکـ: ١٦، ج٢، ص٣٩؛ ٢٠، ج٦، ص٣٢٩؛ ٢٣، ج٣، ص٢٢٢].
فإذا تحقق هذا المقام ظهر أن نسبة الفعل و الإیجاد إلی العبد صحیح کنسبة الوجود و السمع و البصر و سائر الحواس و صفاتها و أفعالها و انفعالاتها من الوجه الذی بعینه ینسب إلیه فکما أن وجود زید بعینه أمر متحقق فی الواقع منسوب إلی زید بالحقیقة لا بالمجاز و هو مع ذلک شأن من شئون الحق الأول فکذلک علمه و إرادته و حرکته و سکونه و جمیع ما یصدر عنه منسوبة إلیه بالحقیقة لا بالمجاز و الکذب - فالإنسان فاعل لما یصدر عنه و مع ذلک ففعله أحد أفاعیل الحق علی الوجه الأعلی الأشرف اللائق بأحدیة ذاته بلا شوب انفعال و نقص و تشبیه و مخالطة بالأجسام و الأرجاس و الأنجاس تعالی عن ذلک علوا کبیرا» [همان ، ص٣٧٤] ١ـ٣ـ جمع جبر و اختیار از جهتی واحد صدرالمتألهین در تفسیر «لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین » شقوق مختلفی را بیان می کند و نهایتا خود یکی از آنها را بر می گزیند."