چکیده:
اعتباربخشي به واقعيت و استغراق در عينيت، با همه خصوصيات فيزيكي و باطني آن – كه با نيما آغاز شده بود – در ادامه حركت شعر نو، تاثير بهسزايي بر جاي گذاشت و شاعر امروز دريافت كه روايت ميتواند اجزاي ناهمساز را در كليتي معنادار گردآورد و امكان نظامبخشي به عناصر پراكنده را به دست دهد و زمان تقويمي را به زمان هستيشناسانه بدل كند. در اين مقاله، بر اساس روش كتابخانهاي و تحليل محتوا و مقايسه، اشعار طاهره صفارزاده، با توجه به نظريه رولان بارت، از ديدگاه ساختارگرايي بررسي ميشود و كاركردهاي روايي، در اين اشعار مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد. مسائلي كه در اين پژوهش مطرح ميشوند عبارت اند از: ميزان گرايش اين شاعر به بيان روايي، بروز انديشه و ارتباط منطقي و حركت سيال شاعر، ميان روايت و جامعه، ايجاد ارتباط ميان انديشه و روايت و ايجاد حركت در ذهن مخاطب با تكيه بر اصل ديناميك بودن روايت، تجانس و ارتباط نگرش و زبان شاعر با نوع زندگي زنانه، و جهت خاص روايت در اشعار.
Accreditation to fact and absorption in objectivity ، that start with Nima ، had a great impact in the moving of contemporary poem ، with all its physical specification and inner and the modern poet realize that can collected the compatible components in the semantic wholeness by the narration ، and obtained the possible of regularize to scattered elements ، and changed the calendar time to ontological time.
In this Article ، the poems of Tahere Saffarzade ، be checked According to library method and content analysis and comparison and based on Roland Barthes's theory from the perspective of structuralism and the function narrative analyzed in this poems. The most important results obtained of this survey are as follows:
- The statistical analyses of the narrative and non- narrative of Saffarzadeh's poetry ، shows the poets tendency to narrative expression.
- the accession of notional logical connection and fluid motion، is rated of the features of Saffarzadeh's poems.
- the movement of Saffarzadeh's poems show us that she tries to make a move in the mind of audience،
خلاصه ماشینی:
"صفارزاده در شعر اسـتعفا، با رویکرد رمانتیسم اجتماعی و با برقراری پیوند منطقی، میان اجزای کارکردی روایت ، به پیام روایی آن ، دست مـییابـد و یـادآور میشود که روزمرگی، رکود و فقدان عاطفه در روزگار ما، آزاردهنده است : در شهر قدم میزنم در شهر/ قدم زدنـی بـیمقصـد در پیش / قدم زدنی بیبازگشت در خیال / در راهروهای دراز همکارانم درجازنان به هم میرسند (سد و بازوان : ٣٧) در شعر از شیکاگو (همان : ٤٠) تمام پیرفت ها و کاتالیزورها، به دنبال این سطر میآید: «شتاب کردیم ، آهسته رفتیم ، ایسـتادیم » (کارکرد اصلی) بسیاری از کاتالیزورهای روایت ، در عین حال نمایه هستند و گاه در ژرف ساخت خود روایتی را به یـاد مخاطـب میآورند.
مثلا شعر روایی سفر اول ، نمایه ای روایی از فقر را به دست مـیدهـد کـه در آن اسکلت یک هندو که نماد فقر است میسوزد: سوختن هیزم را دیده بودم / سوختن هیزم و اسکلت انسان را/ نه (همان : ٧) اگر این تصویر و گسترة معنایی آن را با تصویر فقر در شعر دهقان از مجموعه رهگذر مهتاب مقایسـه کنـیم ، مـیتـوانیم تغییـر مسیر و وسعت دید شاعر را در سیر تکاملی شعرش تأیید کنیم : کنون گر دست های تاول آلودت / تهی از خرمن مال است / ولی در سینه ات / در زیر چرکین جامه ات / یک قلب انسانی درخشـان است (رهگذر مهتاب : ٥٢) در برخی اشعار طنین در دلتا، از جمله در سفر اول ، گاه هر یک از پلان ها، بیان گر روایتـی اسـت و پیـامی متفـاوت دارد."