چکیده:
این مقاله، برآن است تا تمایز علم اخلاق با فقه را مورد بررسی قرار دهدکه عبارتاند از: 1. محمول گزارههای فقهی احکام پنجگانة تکلیفی است و محمول گزارههای اخلاقی، خوب/ بد، بایسته/ نابایسته و درست/ نادرست؛ 2. حکم فقهی دغدغة استحقاق ثواب و عقاب دارد، اما حکم اخلاقی دغدغة سعادت؛ 3. گزارههای فقهی دارای جعل و اعتبار شرعی از ناحیة خداست، درحالیکه گزارههای اخلاقی انشای قانونی الهی و جعل و اعتبار شرعی ندارند. فقیه دغدغهمند امتثال، برائت، رفع تکلیف، منجزیت، معذریت، طاعت، عصیان و به تبع آن رهایی از عقاب است، درحالیکه عالم اخلاق دغدغهمند سعادت، کمال، تعالی، رشد، ارتقای وجودی و فلاح است؛ 4. احکام فقهی، حقیقتی دوارزشی و متواطی دارد، اما احکام اخلاقی دارای مراتب طولی است؛ به همین جهت احکام فقهی عمومیت بیشتری دارد و جز به شرایط اضطرار برداشته نمیشود، اما ارزش اخلاقی، دارای صبغة فردی و اختصاصی است و به تناسب افراد و شرایط، منعطف و مدرّج است؛ 5. هر گزارة فقهی به دلالت مطابقی بر احکام تکلیفی و به دلالت التزامی بر خوب و بد اخلاقی و مصالح و مفاسد واقعی دلالت دارد، اما برای دستیابی به حکم فقهی و اعتبار شرعی، کشف مصالح و مفاسد واقعی کافی نیست؛ 6. برخی از امور غالبا در مظان دستیابی به مطلوبهای شرعی قرار دارند و بهصورت نوعی، مسیر رسیدن به غایات دینی را هموار میسازند؛ پس احراز خوبی و بدی آنها با توجه به مصالح و مفاسد نوعی،
This paper discuses the differences between ethics and jurisprudence. they are as follows:
1- The predicate of jurisprudential statements is one of the five commands of religion and the predicate of ethical statements is good/bad، required/non-required، correct/incorrect.
2- Jurisprudential commands highlight deserving reward or punishment while ethical commands highlight salvation.
3- Jurisprudential statements are legally validated by God while ethical statements do not have Divine validity or legal legitimacy.
A jurist highlights executing God's commands، acquittal، removal of an obligation، Bringing accountability and bringing excusability (Mo'azzeriah and Monajjeziah)، obedience، disobedience، and thus escape from punishment while an ethical scholar highlights salvation، perfection، transcendence، development، existential advancement and felicity.
4- Jurisprudential commands have dual values and are mutīvaṭī (the same or univocal) while ethical commands have vertical hierarchical; for this reason jurisprudential commands are more general and are removed only in exigency situations but ethical values are personal and are flexible with situation and people.
5- Every jurisprudential statement implies obligatory commands while its cannotation implication (delālah Iltizamī) is ethical good or bad and real expediencies or inexpediencies. However discovering real expediencies or inexpediencies is not enough for achieving a Jurisprudential command and a legal validity.
6- It is possible to find a legal desire in some matters; these matters generally facilitate the path to religious goals. Therefore it is not hard to understand their goodness or badness considering the general expediency or inexpediency; but it is hard to declare a legal command which results in God's reward or punishment. In these cases ethical commands are used.
خلاصه ماشینی:
"منشأ مشروعیت احکام فقهی ارادة تشریعی شارع است که به صورت جعل و اعتبار قانونی شرعی انشا میشود و البته مبتنی بر مصالح و مفاسد تکوینی و نفسالامری است؛ درحالیکه منشأ احکام اخلاقی، تنها ارادة تکوینی خالق متعال است؛ یعنی حکم اخلاقی رابطة تکوینی میان یک فعل یا صفت با کمال انسانی را بیان میکند.
اگر مصلحت غالبی وجود داشته باشد واجب یا مستحب است و اگر مفسدة غالبی وجود داشته باشد، حرام یا مکروه؛ بنابراین تا مصلحت و مفسده به حد نصابی نرسد و از آستانهای گذر نکند، حکم فقهی ـ الزامی یا غیرالزامی ـ صادر نمیشود؛ اما در احکام اخلاقی نفس مصلحت و مفسده، نشانة اقتضا یا مانعیت در مسیر کمال است و چون اخلاق به سعادت نهایی و درجة عالی کمال معطوف است، آستانهای برای آن وجود ندارد؛ یعنی به هر درجهای که تأثیر واقعی کشف شود حکم اخلاقی وجود دارد.
. همانگونهکه ملاحظه میشود فقه موجود در ارائة حکم الهی برای این موضوعات، راه دشواری در پیش دارد؛ درحالیکه احراز خوبی و بدی آنها با توجه به مصالح و مفاسد نوعی، دشوار نیست؛ به بیان دیگر عالمان دین، بدون ادعای وجود یک حکم شرعی و اعتبار قانونی که مستلزم ثواب و عقاب الهی باشد، این احکام را توصیه میکنند؛ زیرا این امور غالبا در مظان دستیابی به مطلوبهای شرعی قرار دارند و به صورت نوعی، مسیر رسیدن به غایات دینی را هموار میسازند."