چکیده:
نیاز به روششناسی در عرصة علوم اسلامی ـ ازجمله هنر اسلامی ـ امری ناگزیر است که داوری و قضاوت دربارة چیستی هنر اسلامی و پرسش هـای نظـری دربـارة آن را ممکن می کند. اندیشمندان در این عرصه به روشهای گوناگونی توجه کـرده و هـر یک بر اسـاس روشـی خـاص بـه ایـن مقولـه نگریسـته انـد؛ بـه طـوریکـه اسـتفاده از روشهای فراوان، نتایج متفاوتی را به همراه داشته و بعضی تعارضها و اختلافات در داوری چیستی هنر اسلامی مبتنی بر این مسئلة مهم بوده است . ازجملـه ایـن روشهـا در عرصة هنر اسلامی که اندیشمندان، از آن بهره بردهانـد دو روش پدیدارشناسـی و تـاریخی نگـری اسـت . پدیدارشناسـی روششـناختی تحـت تـاثیر فلسـفة هوسـرل از راهکارهای مهم در شناخت هنر اسلامی است که در دهـه هـای اخیـر مـورد اسـتفادة هنرشناســان و دیــن پژوهــان خاورشــناس قــرار گرفتــه اســت . ایــن روش در کنــار تاریخی نگری، به ترتیب بهرهمند از دو جریان فلسفی ، پدیدارشناسی هوسرل و فلسفة تاریخ هگل هستند. هر یک از این روشها، به زوایا و جنبـه هـای خاصـی از چیسـتی هنر اسلامی اشاره دارند و از نقاط ضعف و قوت نسبت به یکـدیگر برخوردارنـد. در این مقاله افزون بر بررسی امکان شناخت هنر اسـلامی از ایـن دو منظـر، بـه کـاربرد، اهمیت و برتری شیوة پدیدارشناسی بر تاریخی نگری پرداخته شده است .
خلاصه ماشینی:
"تحلیل پدیدارشناسانه از هنر اسلامی از دیدگاه پدیدارشناسی به ماهیت هنر اسلامی ، هـر چیـزی دربـارة وجـود خـارجیش ، ازجمله ریشه های تاریخی ، عوامل ، شرایط و بسترهای تحقق آن در حالـت تعلیـق قـرار می گیرد و به جای بررسی واقعیت عینی و خارجی آن ، به تحلیل و ارزیابی عناصر خود 96 پدیده بسنده می کنیم که با تعلق گرفتن آگاهی ما به آن و طی فرایند ماهیت بخشی برای ما آشکار می شود و مجموعه ای از عناصر فراتاریخی اسـت ؛ بـه طـوری کـه در شـناخت پدیده ، واکاوی و شناخت عناصر درونی و مکشوف آن پدیده برای ما امری ضـروری و ممکن است و بررسی پوزیتیویستی از عینیت و هستی خـارجی هنـر اسـلامی ، ازجملـه بررسی عوامل تاریخی در تحقق آن ، بیرون از قلمـرو آگـاهی مـا قـرار مـی گیـرد؛ زیـرا بررسی تحصلی و پوزیتیویستی از عینیت خارجی ، نوعی توجه به هستی آن پدیده است که به آن تعلیق حکم شده است و همان گونه که اشاره شـد، تعلیـق پدیدارشناسـانه نیـز برای حذف هرگونه پیش فرض در پدیدارشناسی هنر، امـری ضـروری اسـت ؛ ازایـن رو بحث از ریشه های تاریخی و تأثیرگذاری هنر دیگر تمدن ها همچون بیزانسـی ، رومـی و ساسانی بر تکوین هنر اسلامی یا بحث از نسبت میان هنر پیش از اسلام و پس از اسلام و دیگر پرسش های مطرح در مسئله های اصلی رساله ، از دیـدگاه پدیدارشناسـی ، مـورد اهتمام اولیه قرار نمی گیرند و در بررسی ماهیت هنر اسـلامی دخالـت ندارنـد؛ زیـرا در پدیدارشناسی هنر، آنچه اصیل و اساسی است ، بررسی محتوا و ساختار تجربة هنـری و ارتباط پدیدارهای هنری با یکدیگر است ؛ به طوری که از این منظر، پدیدارشناسـی هنـر، امری متفاوت از تاریخ هنر است و شناخت ماهیت هنر اسلامی ، به تاریخ هنـر اسـلامی وابسته نخواهد بود؛ برای نمونه آن گاه که از منظر پدیدارشناسی به معماری یک مسـجد یا کلیسا می نگریم ، آنچه مورد توجه قرار می گیرد، عناصر و مؤلفه هایی است که بـر مـا پدیدار شده و این عناصر، معرفت ما به آن پدیده را تشکیل می دهد و با ایجاد همدلی و تشارک اذهان از معماری می توان به عینیت آن پدیده در میان تمدن ها رسـید یـا دربـارة هنرهای موجود در تمدن های سنتی ، همچون مجسمه سازی ، نقاشـی ، موسـیقی و ماننـد * آنها، به وجود گوهر یکسان و مشترک در میان آنها پی برد."