چکیده:
«زیبایی » یکی از حقایق عالم است که از آغـاز تولـد در وجـود آدمـی نهفتـه اسـت . فیلسوفان غربی از دورة باستان تاکنون تاملاتی در خصوص «زیبـایی » داشـته انـد؛ امـا حکمای اسلامی به طورمستقل ، کمتر دربارة زیبایی نظرورزی کردهاند. این در حـالی است که با اتکا به آموزههای حکمت اسلامی مـی تـوان «زیبـایی » را تبیـین و تحلیـل کرد. بی گمان با واکاوی «زیبایی »، گامی مهم در تولید و تاسـیس علـم هنـر اسـلامی برداشته شده است . این مقاله در صدد است با عنایـت بـه حکمـت اسـلامی ـ بـه ویـژه آموزههای حکمت متعالیه ـ به تحلیل «زیبایی » بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"در پی این امر، پرسش های دیگری نیز بر می خیزد: جمال و زیبـایی را چگونه می توان تعریف کرد و به اصطلاح منطقیـین ، جـنس و فصـل زیبـایی چیسـت ؟ زیبایی داخل در کدام مقوله است ؟ یا ـ صرف نظر از اجزای تحلیلی آن ـ از نظر فرمولی و عینی ، زیبایی از چه ساخته می شود؟ آیا می شود فرمولی برای زیبایی به دست آورد؟ حق آن است که برای تعریف (حد) یا رسم منطقی هر چیزی ، بـه جـنس و فصـل یـا جنس و عرض خاص آن چیز نیاز است و درواقع تعریف ، خاص ماهیت و امـور مـاهوی است (صدرالدین شیرازی ، ١٤١٩ق ، ج١، ص٢٥ - ٢٦)؛ امـا حقـایق غیرمـاهوی همچـون هستی و وجود، تعریف ناپذیرند؛ یعنی حقیقت آنها نه به وسیلة حد و نه با رسم و نـه از راه صورتی مساوی با آنها قابل تصور نیست ؛ چراکه اولا وجود، غیـر از وجـود ماهیـت اسـت (طباطبایی ، ١٣٨٨، ص٩).
حال در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر دو شی ء بـه کمـال مطلـوب خود برسند، کدام زیباترند؟ در پاسخ باید گفت زیبایی هر شی ء را بایـد در ربـط و نسـب آن به زیبایی مطلق در نظر گرفت : زیبایی های ماسوی الله بر حسب قرب و بعد نسـبت بـه جمال حق تعالی ، در درجات و مقامات گوناگونی جای دارند (صدرالدین شـیرازی ، ١٣٦٠ «ب »، ص١٤٥)؛ به بیان دیگر هر چه وجود شیئی خالص تر باشد، آن شی ء زیباتر است ."